۱۸۳
ویرایش
سمانه عابدی (بحث | مشارکتها) |
سمانه عابدی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۴: | سطر ۳۴: | ||
زیپ کاورمیت را که باز کردم تازه به خودم آمدم، فهمیدم من کجا هستم و قرار است چه کاری انجام دهم. یکی از اموات، دختر ۳۰ سالهای بود به نام زینب؛ مرا یاد خواهرم انداخت که چند سال قبل از دنیا رفت و نام او هم زینب بود. پدرم تربت کربلا را به من داده بود، گفته بود متوفیان را با ذکر و تربت اباعبدالله (ع)، بدرقه آخرت کنم. قبل از آنکه پیکررا کفن کنیم من تربت کربلا را روی پیشانی دختر ۳۰ ساله ریختم. صدای شیون و گریه مادرش سالن غسالخانه را پر کرده بود. | زیپ کاورمیت را که باز کردم تازه به خودم آمدم، فهمیدم من کجا هستم و قرار است چه کاری انجام دهم. یکی از اموات، دختر ۳۰ سالهای بود به نام زینب؛ مرا یاد خواهرم انداخت که چند سال قبل از دنیا رفت و نام او هم زینب بود. پدرم تربت کربلا را به من داده بود، گفته بود متوفیان را با ذکر و تربت اباعبدالله (ع)، بدرقه آخرت کنم. قبل از آنکه پیکررا کفن کنیم من تربت کربلا را روی پیشانی دختر ۳۰ ساله ریختم. صدای شیون و گریه مادرش سالن غسالخانه را پر کرده بود. | ||
کار در غسال خانه آن هم در این سن و سال به من فهماند مرگ چقدر به آدمها نزدیک است و خودشان خبر ندارند. پدر و مادرم از بچگی ما را هیات میبردند، به برکت همان روضهها و هیاتها از بچگی عشق و علاقه عجیبی به امام حسین (ع) پیدا کردم که وصف شدنی نیست. لطف امام حسین شامل حالم شد، اگر لطف اهل بیت نبود شاید من در غسالخانه دوام نمیآوردم.» | '''کار در غسال خانه آن هم در این سن و سال به من فهماند مرگ چقدر به آدمها نزدیک است و خودشان خبر ندارند. پدر و مادرم از بچگی ما را هیات میبردند، به برکت همان روضهها و هیاتها از بچگی عشق و علاقه عجیبی به امام حسین (ع) پیدا کردم که وصف شدنی نیست. لطف امام حسین شامل حالم شد، اگر لطف اهل بیت نبود شاید من در غسالخانه دوام نمیآوردم.» | ||
''' | |||
== از کنایههای فامیل تا داوطلب شدن برادر ۱۴ ساله و جهاد خانوادگی== | == از کنایههای فامیل تا داوطلب شدن برادر ۱۴ ساله و جهاد خانوادگی== | ||
خبر غسال شدن دختر ۱۶ ساله و شستن اموات کرونایی دهان به دهان در فامیل چرخید و کنایهها شروع شد. حالا زهرای نوجوان باید خودش را آماده مواجهه با این کنایهها میکرد؛ «خیلیها به پدر و مادرم کنایه زدند که دختر ۱۶ ساله تان را دستی دستی به کشتن میدهی، مگر از بچه ات سیر شدی و از این حرف ها، بعضی از اقوام هم بدون رودروایسی گفتند فعلا دورما را خط بکشید و این طرفها نیایید. | خبر غسال شدن دختر ۱۶ ساله و شستن اموات کرونایی دهان به دهان در فامیل چرخید و کنایهها شروع شد. حالا زهرای نوجوان باید خودش را آماده مواجهه با این کنایهها میکرد؛ «خیلیها به پدر و مادرم کنایه زدند که دختر ۱۶ ساله تان را دستی دستی به کشتن میدهی، مگر از بچه ات سیر شدی و از این حرف ها، بعضی از اقوام هم بدون رودروایسی گفتند فعلا دورما را خط بکشید و این طرفها نیایید. |
ویرایش