۳٬۲۲۹
ویرایش
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
"به نام خدا، محمد بروجردیام، مصاحبه نمیکنم" کتابی از خاطرات [[قدرتالله شهبازی]] راننده تیپ ویژه شهدا است که مدتی با شهیدان [[محمد بروجردی]]، [[محمود کاوه]]، [[علی قُمی]] و [[محمدعلی گنجیزاده]] در جبهههای نبرد همنشین و همصحبت بوده است. | |||
"به نام خدا، محمد بروجردیام، مصاحبه نمیکنم" کتابی از خاطرات قدرتالله شهبازی راننده تیپ ویژه شهدا است که مدتی با شهیدان محمد | |||
[[قدرتالله شهبازی]] | |||
وقتی مردی کوتاه قد، با سبیل های زرد شده با دلی پر از خاطره و خون از زندگی با محمد بروجردی می گفت که مسیح کردستان لقب گرفته بود، وقتی از صدای دلربای علی قُمی دم زد، از مردانگی کاوه تعریف کرد و یا از گرسنگی گنجی زاده؛ احساس کردم که فاصله ها برداشته شده و انگار خودم با مسیح در جنگل های آلواتان شانه به شانه راه می رویم. | وقتی مردی کوتاه قد، با سبیل های زرد شده با دلی پر از خاطره و خون از زندگی با محمد بروجردی می گفت که مسیح کردستان لقب گرفته بود، وقتی از صدای دلربای علی قُمی دم زد، از مردانگی کاوه تعریف کرد و یا از گرسنگی گنجی زاده؛ احساس کردم که فاصله ها برداشته شده و انگار خودم با مسیح در جنگل های آلواتان شانه به شانه راه می رویم. | ||
این مرد لاغر اندام سیه چرده، راننده قدیمی تیپ ویژه شهدا، قدرت الله شهبازی است که در بسیاری از ساعت ها با این بزرگان همنشین و همصحبت بوده و کارهای معمولی تا لحظه شهادت این بزرگان را به چشم دیده و معنویتشان را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده است. | این مرد لاغر اندام سیه چرده، راننده قدیمی تیپ ویژه شهدا، قدرت الله شهبازی است که در بسیاری از ساعت ها با این بزرگان همنشین و همصحبت بوده و کارهای معمولی تا لحظه شهادت این بزرگان را به چشم دیده و معنویتشان را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده است. | ||
'''او به این اسامی بزرگ همان قدر علاقهمند است که به بچهها و خانوادهاش و چه بسا بیشتر!''' | |||
'''او به این اسامی بزرگ همان قدر علاقهمند است که به | |||
'''نحوه بیان خاطرات''' | '''نحوه بیان خاطرات''' | ||
سطر ۳۱: | سطر ۲۷: | ||
- چون در حد مصاحبه نیستم!''' | - چون در حد مصاحبه نیستم!''' | ||
من که با این عزیزان مدتی نشست و برخاست کرده بودم، همین حالا هم حیرت | من که با این عزیزان مدتی نشست و برخاست کرده بودم، همین حالا هم حیرت میکنم از کارهای حاج محمد بروجردی، چه برسد به این خبرنگارها که او را ندیده بودند. | ||
این دو خبرنگار با جناب سروان | این دو خبرنگار با جناب سروان مصاحبهای انجام دادند و من هم کنار جناب سروان ایستادم و برای دوربین لبخند زدم، همان شب هم تلویزیون گویا پخشمان کرده بود. | ||
به هر حال رفتند و پشت سرشان را نگاه نکردند و اگر هم نگاه کردند، من ندیدم. | به هر حال رفتند و پشت سرشان را نگاه نکردند و اگر هم نگاه کردند، من ندیدم. | ||
سطر ۷۸: | سطر ۷۴: | ||
[[رده: حافظه ملی]] | [[رده: حافظه ملی]] | ||
[[رده: همدان]] | [[رده: همدان]] | ||
[[رده: آثار]] | |||
== منابع == | == منابع == | ||
[https://bityl.co/4vnN مصاحبه نمیکنم] | [https://bityl.co/4vnN مصاحبه نمیکنم] |