۱۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «علی اکبر رستمی، شغلش شیشه بری و رانندگی کامیون است. وقتی به قم رفته بود، از آی...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
[[پرونده:R.jpg|50*60px|بندانگشتی|راست]] | [[پرونده:R.jpg|50*60px|بندانگشتی|راست]] | ||
طبق روال هر هفته شب¬های جمعه آیت¬الله دستغیب در مسجد جمعه دعای کمیل دارند، رستمی هم در این مراسم شرکت کرده است. مسجد شلوغ است، علی اکبر که تعدادی عکس فرح و کارتر در حال شراب خوردن را در پیراهن خود قرار داده است، یکی از دوستانش را کنار می کشد و عکس ها را به او می دهد. دستغیب هم علیه رژیم سخنرانی می¬کند. مامورین با پرتاب گاز اشک¬آور به مردم داخل مسجدحمله می¬کنند. این¬قدر گاز اشک¬آور پرتاب می¬کنند که چشم¬ها دیگر نمی¬بیند. در این هنگام یکی از خانم¬ها چادر خود را آتش می¬زند تا سوزش چشم مردم کم شود و مردم را به مبارزه تشویق می¬کند و فریاد می¬زند ًپسر رضا کچل بد جوری افتاد تو هچلً و مردم بعد از او تکرار می¬کنند. مسجد جامع یک در به سمت شاهچراغ و بازار دارد و یکی هم به سمت آستانه، که رستمی از در سمت آستانه خارج می¬شود. در میان جمعیت میان داری می کند و علیه رژیم شعار می دهد. مامورین رستمی و چند نفر دیگر را دستگیر می¬کنند و سوار بر ریو می¬برند. در فلکه آستانه مامورین با دیدن چند جوان دیگر توقف می¬کنند که آنها را نیز دستگیر کنند. رستمی از این فرصت استفاده کرده و از پشت ریو به پایین می¬پرد. مامورها با باتوم به جانش می¬افتند و چند جوان هم به سمت ماموران سنگ پرتاب می¬کنند. فردای آن روز دوستان و خانواده رستمی که از او خبری نداشتند به دنبال او می¬روند و بعد از سوال و پرس و جو جسد او را از سردخانه بیمارستان نمازی تحویل می¬گیرند و مشخص می¬شود که او در اثر ضربات باتوم به سر به شهادت رسیده¬است. شهید که به اولین شهید انقلاب در شیراز مشهور می شود. | طبق روال هر هفته شب¬های جمعه آیت¬الله دستغیب در مسجد جمعه دعای کمیل دارند، رستمی هم در این مراسم شرکت کرده است. مسجد شلوغ است، علی اکبر که تعدادی عکس فرح و کارتر در حال شراب خوردن را در پیراهن خود قرار داده است، یکی از دوستانش را کنار می کشد و عکس ها را به او می دهد. دستغیب هم علیه رژیم سخنرانی می¬کند. مامورین با پرتاب گاز اشک¬آور به مردم داخل مسجدحمله می¬کنند. این¬قدر گاز اشک¬آور پرتاب می¬کنند که چشم¬ها دیگر نمی¬بیند. در این هنگام یکی از خانم¬ها چادر خود را آتش می¬زند تا سوزش چشم مردم کم شود و مردم را به مبارزه تشویق می¬کند و فریاد می¬زند ًپسر رضا کچل بد جوری افتاد تو هچلً و مردم بعد از او تکرار می¬کنند. مسجد جامع یک در به سمت شاهچراغ و بازار دارد و یکی هم به سمت آستانه، که رستمی از در سمت آستانه خارج می¬شود. در میان جمعیت میان داری می کند و علیه رژیم شعار می دهد. مامورین رستمی و چند نفر دیگر را دستگیر می¬کنند و سوار بر ریو می¬برند. در فلکه آستانه مامورین با دیدن چند جوان دیگر توقف می¬کنند که آنها را نیز دستگیر کنند. رستمی از این فرصت استفاده کرده و از پشت ریو به پایین می¬پرد. مامورها با باتوم به جانش می¬افتند و چند جوان هم به سمت ماموران سنگ پرتاب می¬کنند. فردای آن روز دوستان و خانواده رستمی که از او خبری نداشتند به دنبال او می¬روند و بعد از سوال و پرس و جو جسد او را از سردخانه بیمارستان نمازی تحویل می¬گیرند و مشخص می¬شود که او در اثر ضربات باتوم به سر به شهادت رسیده¬است. شهید که به اولین شهید انقلاب در شیراز مشهور می شود. | ||
فردای آن شب در مهدیه مراسم یادبود شهید رستمی برقرار است، آقای نوقان که مدعو سید هاشم پسر آیت الله دستغیب است در این مراسم سخنرانی می¬کند. خواهر شهید رستمی عکس¬های شهید را از طبقه بالای بر سر مردم در مهدیه می¬ریزد. مراسم با حمله ساواک و پراکنده شدن حاضرین تمام می شود. | |||
[[رده: شهید]] | [[رده: شهید]] | ||
[[رده: اهالی شیراز]] | [[رده: اهالی شیراز]] | ||
[[رده: انقلاب اسلامی]] | [[رده: انقلاب اسلامی]] | ||
[[رده: شهید رستمی]] | [[رده: شهید رستمی]] |
ویرایش