۱٬۲۵۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «'''حمید سبزواری''' قله ی شعر انقلاب است. اکثر سرودهای انقلاب مانند «'''خمینی ...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
'''حمید سبزواری''' قله ی شعر انقلاب است. اکثر سرودهای انقلاب مانند «'''خمینی ای امام'''»، «'''برخیزید برخیزید'''» و «'''الله اکبر، خمینی رهبر'''» برگرفته از آثار اوست. او تنها کسی است که آیتالله خامنه ای برای کتابش مقدمه نوشته است اما متاسفانه هیچ اثری به سفارش مسئولین برای معرفی و بزرگداشت این اسطوره ی شعر انقلاب ساخته نشده است. فعالیتهای او از 28 مرداد 1332 تا تبعید امام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و پس از آن ادامه داشته است. | '''حمید سبزواری''' قله ی شعر انقلاب است. اکثر سرودهای انقلاب مانند «'''خمینی ای امام'''»، «'''برخیزید برخیزید'''» و «'''الله اکبر، خمینی رهبر'''» برگرفته از آثار اوست. او تنها کسی است که آیتالله خامنه ای برای کتابش مقدمه نوشته است اما متاسفانه هیچ اثری به سفارش مسئولین برای معرفی و بزرگداشت این اسطوره ی شعر انقلاب ساخته نشده است. فعالیتهای او از 28 مرداد 1332 تا تبعید امام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و پس از آن ادامه داشته است. | ||
[[پرونده:9 870604 L600.jpg|بندانگشتی| | [[پرونده:9 870604 L600.jpg|بندانگشتی|چپ|حمید سبزواری پدر شعر انقلاب]] | ||
== '''تولد در خانواده ای اهل ذوق''' == | == '''تولد در خانواده ای اهل ذوق''' == | ||
عبدالوهاب ممتحنی و همسرش قمرسلطان در سال 1304 صاحب پسری شدند که نامش را حسین آقا گذاشتند. حسین شبها را خیلی دوست داشت. هوا که تاریک میشد مینشست کنار مادر تا برایش کتاب بخواند. قصههای کلیله و دمنه، امیر ارسلان نامدار، اشعار امام حسین(ع)، حضرت علی اصغر و حضرت عباس(ع) آنقدر برایش تکرار شده بود که میدانست الان مادر کدام کلمه از داستان یا شعر را میگوید. قمر سلطان، خواندن، نوشتن، و قرائت قرآن را قبل از هفت سالگی به پسرش یاد داد. برای همین، حسین در مدرسه نسبت به خیلی از همکلاسیهایش جلوتر بود. پذربزرگش ملا محمدصادق ممتحنی معروف به ملا معدنی، مردی اهل ذوق و اهل شعر بود. او برای پیدا کردن معدن مجبور بود کیلومترها راه برود. برای همین هم حسین، گاهی همدم پدربزرگ توی این پیاده رویها میشد. پدر بزرگ برای سرگرمی نوهاش شعر میخواند. بیشتر اشعار خودش بود. درباره معادن و مکانهای تاریخی سبزوار. قصه های شبانه مادر و زمزمه های پدربزرگ، ذوق شعرسرایی را در حسین به غلیان آورد. او که تازه با کتاب نسیم شمال آشنا شده بود در بازی های کودکانه وقتی به خاطر جثه کوچکش مورد آزار قرا می گرفت به سبک نسیم شمال شعر می ساخت و آن هایی را که کتکش می زدند مسخره می کرد. عبدالوهاب که خود با شعر بیگانه نبود وقتی به طبع شعر پسرش پی برد، دست به کار شد و بعضی قواعد و اصول شعری و انواع سبکهای هنری شعر را به پسرش یاد داد. کتاب نصاب الصبیان را هم به او داد تا با وزنهای شعری آشنا شود. | عبدالوهاب ممتحنی و همسرش قمرسلطان در سال 1304 صاحب پسری شدند که نامش را حسین آقا گذاشتند. حسین شبها را خیلی دوست داشت. هوا که تاریک میشد مینشست کنار مادر تا برایش کتاب بخواند. قصههای کلیله و دمنه، امیر ارسلان نامدار، اشعار امام حسین(ع)، حضرت علی اصغر و حضرت عباس(ع) آنقدر برایش تکرار شده بود که میدانست الان مادر کدام کلمه از داستان یا شعر را میگوید. قمر سلطان، خواندن، نوشتن، و قرائت قرآن را قبل از هفت سالگی به پسرش یاد داد. برای همین، حسین در مدرسه نسبت به خیلی از همکلاسیهایش جلوتر بود. پذربزرگش ملا محمدصادق ممتحنی معروف به ملا معدنی، مردی اهل ذوق و اهل شعر بود. او برای پیدا کردن معدن مجبور بود کیلومترها راه برود. برای همین هم حسین، گاهی همدم پدربزرگ توی این پیاده رویها میشد. پدر بزرگ برای سرگرمی نوهاش شعر میخواند. بیشتر اشعار خودش بود. درباره معادن و مکانهای تاریخی سبزوار. قصه های شبانه مادر و زمزمه های پدربزرگ، ذوق شعرسرایی را در حسین به غلیان آورد. او که تازه با کتاب نسیم شمال آشنا شده بود در بازی های کودکانه وقتی به خاطر جثه کوچکش مورد آزار قرا می گرفت به سبک نسیم شمال شعر می ساخت و آن هایی را که کتکش می زدند مسخره می کرد. عبدالوهاب که خود با شعر بیگانه نبود وقتی به طبع شعر پسرش پی برد، دست به کار شد و بعضی قواعد و اصول شعری و انواع سبکهای هنری شعر را به پسرش یاد داد. کتاب نصاب الصبیان را هم به او داد تا با وزنهای شعری آشنا شود. |