۱۱۳
ویرایش
زهرا رحیمی (بحث | مشارکتها) |
زهرا رحیمی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
وقتی پسرش محمد وارد سپاه شد و به جبهه رفت، بعد از مدتی آقایعقوب هم در جبهه حاضر بود. سال ۶۱ داشت برمیگشت خانه که محمد به او میگوید: '''بابا! برنگرد؛ عملیات داریم.''' آقایعقوب هم میماند تا در '''عملیات مسلمبنعقیل''' شرکت کند. محمد ۲۰ ساله در این عملیات به '''شهادت''' میرسد. آقایعقوب به تبریز برمیگردد تا بالای سر خانوادهاش باشد. | وقتی پسرش محمد وارد سپاه شد و به جبهه رفت، بعد از مدتی آقایعقوب هم در جبهه حاضر بود. سال ۶۱ داشت برمیگشت خانه که محمد به او میگوید: '''بابا! برنگرد؛ عملیات داریم.''' آقایعقوب هم میماند تا در '''عملیات مسلمبنعقیل''' شرکت کند. محمد ۲۰ ساله در این عملیات به '''شهادت''' میرسد. آقایعقوب به تبریز برمیگردد تا بالای سر خانوادهاش باشد. | ||
۱۶ آبان سال ۱۳۶۳ وقتی داشت دخل حمام را جمع وجور میکرد تا به خانه برگردد، مردی وارد حمام شده و به او شلیک میکند. یکی از گلولهها به پهلو و دیگری به سرش اصابت میکند. ۱۰ روز بعد یعنی | ۱۶ آبان سال ۱۳۶۳ وقتی داشت دخل حمام را جمع وجور میکرد تا به خانه برگردد، مردی وارد حمام شده و به او شلیک میکند. یکی از گلولهها به پهلو و دیگری به سرش اصابت میکند. ۱۰ روز بعد یعنی ۲۶ آبان در بیمارستان به شهادت میرسد. | ||
بعد از مدتی منافقی که '''شهید یعقوب حسینزاده''' را ترور کرده بود دستگیر می شود. اعتراف میکند لیستی را از عراق برای آنها فرستاده بودند تا افراد توی لیست را ترور کنند که از جمله ترور شدگان یک تعمیرکار بخاری و یک قصاب بود. اسم پدرٍ داماد آقایعقوب هم در لیست نوشته شده بود؛ ابوالشهدا '''حاج رجب محمدخانلی.''' | بعد از مدتی منافقی که '''شهید یعقوب حسینزاده''' را ترور کرده بود دستگیر می شود. اعتراف میکند لیستی را از عراق برای آنها فرستاده بودند تا افراد توی لیست را ترور کنند که از جمله ترور شدگان یک تعمیرکار بخاری و یک قصاب بود. اسم پدرٍ داماد آقایعقوب هم در لیست نوشته شده بود؛ ابوالشهدا '''حاج رجب محمدخانلی.''' | ||
ویرایش