ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «دانشگاه آمریکایی»

از قصه‌ی ما
۳۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۵۸
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۹: سطر ۹:
یک نفر بود که عرض کنم استاد زبان ما بود توی دانشگاه. بعد خیلی هم با بچه‌ها قاطی می‌شد، خودمونی می‌شد و خیلی هم به اصطلاح فارسی بلد بود اما خوب فارسی حرف نمی‌زد و (اغلب) انگلیسی (صحبت می‌کرد). خیلی هم تو مسائل ریز وارد می‌شد… بعد که انقلاب شد و قضیه سفارتخانه پیش آمد و [[جاسوسخانه]] را اشغال کردند، آخر کار که اینها را که به تدریج  آزاد کردند باهاشون مصاحبه کردند  من این‌ها را همیشه از تلویزیون نگاه می کردم دیدم یک روز سر و کله این استاد زبان ما (که) تو دانشگاه شیراز، دانشگاه پهلوی تدریس داشت به عنوان جاسوس در سفارتخانه  بود! یعنی می‌خواهم بگم بسیاری از اینها جاسوس بودند اصلا تو دانشگاه‌ها هم جاسوس بودند، ضمن اینکه یک مرتبه علمی داشتند در عین حال مسئولیت به اصطلاح سیاه هم به عهده‌شون بود و این برای من مثلا خیلی تعجب‌آور بود، که آمد، مثلا باهاش مصاحبه کردند و اینها و معلوم شد که جزء سفارتخانه هست. '''مجید روزی طلب'''
یک نفر بود که عرض کنم استاد زبان ما بود توی دانشگاه. بعد خیلی هم با بچه‌ها قاطی می‌شد، خودمونی می‌شد و خیلی هم به اصطلاح فارسی بلد بود اما خوب فارسی حرف نمی‌زد و (اغلب) انگلیسی (صحبت می‌کرد). خیلی هم تو مسائل ریز وارد می‌شد… بعد که انقلاب شد و قضیه سفارتخانه پیش آمد و [[جاسوسخانه]] را اشغال کردند، آخر کار که اینها را که به تدریج  آزاد کردند باهاشون مصاحبه کردند  من این‌ها را همیشه از تلویزیون نگاه می کردم دیدم یک روز سر و کله این استاد زبان ما (که) تو دانشگاه شیراز، دانشگاه پهلوی تدریس داشت به عنوان جاسوس در سفارتخانه  بود! یعنی می‌خواهم بگم بسیاری از اینها جاسوس بودند اصلا تو دانشگاه‌ها هم جاسوس بودند، ضمن اینکه یک مرتبه علمی داشتند در عین حال مسئولیت به اصطلاح سیاه هم به عهده‌شون بود و این برای من مثلا خیلی تعجب‌آور بود، که آمد، مثلا باهاش مصاحبه کردند و اینها و معلوم شد که جزء سفارتخانه هست. '''مجید روزی طلب'''
====تضاد فرهنگی====
====تضاد فرهنگی====
ساختمان ادبیات کتابخانه ملاصدرا همان قسمتی که الان بخش فیزیک و این‌ها هست در کنار استادیوم حافظیه، در ته آن [[کتابخانه ملاصدرا]] بود در کنار آن هم یک سالن بزرگ مطالعه بود که بچه‌ها معمولا تا لحظات آخر در کتابخانه می‌ماندند و به خوابگاه نمی‌رفتند و موقع شب هم با اتوبوس به خوابگاه می‌رفتیم. روی تمام میزها هم پر از دیکشنری بود چون بچه‌ها به دیکشنری نیاز داشتند آنجا هم پر از دیکشنری بود و یک دفعه یک آمریکایی داشت با یکی می‌لاسید! که یک نفر آمد و بهش تذکر داد، و گفت می‌خواهی این کار را بکنی بلند شو و برو بیرون، و بهش تذکر دادند که اگر این کارها در فرهنگ شما زشت نیست در فرهنگ ما زشت است!'''مهندس مجید خرسند'''
'''ساختمان ادبیات کتابخانه ملاصدرا'''''''''متن پررنگ'''''' همان قسمتی که الان بخش فیزیک و این‌ها هست در کنار استادیوم حافظیه، در ته آن [[کتابخانه ملاصدرا]] بود در کنار آن هم یک سالن بزرگ مطالعه بود که بچه‌ها معمولا تا لحظات آخر در کتابخانه می‌ماندند و به خوابگاه نمی‌رفتند و موقع شب هم با اتوبوس به خوابگاه می‌رفتیم. روی تمام میزها هم پر از دیکشنری بود چون بچه‌ها به دیکشنری نیاز داشتند آنجا هم پر از دیکشنری بود و یک دفعه یک آمریکایی داشت با یکی می‌لاسید! که یک نفر آمد و بهش تذکر داد، و گفت می‌خواهی این کار را بکنی بلند شو و برو بیرون، و بهش تذکر دادند که اگر این کارها در فرهنگ شما زشت نیست در فرهنگ ما زشت است!'''مهندس مجید خرسند'''


[[رده:دانشگاه پهلوی]]
[[رده:دانشگاه پهلوی]]