نفوذی انقلابی در ژاندارمری

از قصه‌ی ما

معرفی

آقای حبیب فلاح متولد 14 اردیبهشت 1332 در یک خانواده مستضعف با 9 فرزند می باشند. شغل اصلی پدر ایشان نانوایی بوده ولی از آنجا که این شغل به تنهایی کفاف مخارج زندگی را نمی داده است در کنار نانوایی به کشاورزی و دامداری نیز مشغول بوده اند.

 
حبیب فلاح

او از سن 14 سالگی در کنار تحصیل به کمک پدر مشغول کشاورزی و دامداری می شود و حتی محصولات لبنی مثل شیر و ماست را برای فروش به مدرسه محل تحصیلش (دبیرستان ایرانشهر)، برده و به معلم ها می فروخته است. حبیب در کنار تحصیل و کار بسیار اهل ورزش نیز بوده است و در ساعات فراغت از کار و تحصیل به ورزش نیز می پرداخته؛ به همین دلیل در دوران دانش آموزی به پیشنهاد یکی از دوستان به روزنامه کیهان رفته و مصاحبه ای انتقادی درباره بودجه و مدیریت ضعیف مدیران ورزشی یزد را انجام می دهد که بعد از چاپ مصاحبه ساواک او را دستگیر می کند و مشکلاتی برای او و دوستانش ایجاد می شود. حبیب فلاح از نیروهای جهاد یزد است که به خاطر فعالیت در زمینه دروی زمین های کشاورزی رزمندگان به وزیر درو ملقب شد. او در دوران انقلاب به عنوان سرباز نفوذی در ياندارمری یزد با انقلابیون همکاری داشته. پس از انقلاب نیز به عنوان مسئول نظامی پایگاه خرقانی تهران فعال بوده که خاطرات جذابی از درگیری با مجاهدین دارد تا جایی که به سوژه ترور آن ها تبدیل می شود. اما فعالیت اصلی او در جهاد است و مسئولیتش در جهاد در زمینه راه اندازی شوراهای روستایی است و خاطرات جذابی در این زمینه دارد. مزیت آقای فلاح در بیان و خاطرات طنز فراوان ایشان است. حیدر علاوه بر تئاتر در دوران انقلاب و جنگ در زمینه نقاشی هم فعال است و جزو کسانی است که نخستین تصاویر امام را برای راهپیمایی ها کشیده. او همچنین در دوران جنگ برای تشییع بسیاری از شهدا تصویر گری کرده است. وی بعد فوت آیت الله حکیم و در پی انتخاب مرجع تقلید حی - که زمینه آشنایی ایشان با حضرت امام نیز بوده است – به دلیل تبلیغ حضرت امام یکبار دیگر توسط ساواک دستگیر و پس از نوشتن ندامتنامه آزاد می شود. او خاطرات تلخ فراوانی از سختی های زندگی در دوران طاغوت و ظلم به مستضعفین در خاطر دارد که بخشی از آن مربوط به دوران مدرسه اش شده و بخشی نیز مربوط به دوره سربازی. دوران سربازی آقای فلاح بدین گونه بوده که دوره آموزشی را در پادگان صفر5 ارتش کرمان گذارنده و برای انجام دوره خدمت به پادگان توپخانه اصفهان فرستاده می شود و بعدا همانگونه که خودش ذکر می کند :"چون تخس و اخراجی بودم..." به ژاندارمری یزد منتقل می شود. آقای فلاح از آنجا که فردی بسیار شوخ طبع و زیرک هست خاطرات جالبی از دوران حضور در ژاندارمری دارد که چند مورد از آنها در ادامه آورده می شود. (نکته قابل توجه این بخش این است که در دوران انقلاب، ایشان ارتباطی خاصی با گروه های انقلابی نداشته و این فعالیت ها را به صورت خود جوش انجام می داده است)

منبع

آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد