میپنداشتم دلال ماشین است
مردمداری شهید بابایی یکی از مهمترین مولفههای شخصیت آن بزرگوار بود. روحیه بخشایشگر او سبب میشد همگان به گردش جمع شوند و این عاملی برای نزدیکی وی با دیگران بود. روزی من و شهید بابایی درباره مسائل روز ازجمله مشکل رفت و آمد و نداشتن ماشین، حرف میزدیم. آن روزها برای رفت و آمد به شهر که تا پایگاه فاصله زیادی داشت، باید از اتوبوسهای شرکت واحد استفاده میکردم. تمام دارایی من با داشتن چند سر عائله، 15 هزار تومان بود که این مبلغ برای خرید ماشین پول کمی بود. روی شهید بابایی به من گفت: اقای قلهکی شنیدهام که تصمیم داری ماشین بخری. گفتم: جناب سروان، با این حقوق و داشتن چند سر عائله فکر خریدن ماشین، رویایی بیش نیست. گفت: خدا بزرگ است مشکل حل میشود. آنگاه رو به من کرد و گفت: شما ماشینی که میپسندید را پیدا کنید بقیه اش با من. البته من گفتههای او را در حد یک تعارف میپنداشتم و جدی نگرفتم. تا اینکه پس از یک هفته، یک روز بعدازظهر زنگ خانه به صدا درآمد. در را که باز کردم سروان بابایی پشت در بود. گفت: آقای قلهکی بیا ببین این ماشین را میپسندی؟ یک دستگاه ماشین 504 بود که خیلی گران بود. هفته بعد او با یک پیکان صفر یکی از دوستانش و با قیمت 42 هزار تومان آمد. به من گفت فکر پولش را نکن. 10 هزار تومان از من گرفت و گفت فردا بیا محضر. شب در خانه نشسته بودم فکر میکردم نکند او دلال ماشین است. درحالی که بقیه پول ماشین را او پرداخت کرده بود. (راوی: ستوان قلهکی) [۱]
- ↑ ستوان قلهکی