مارهایی که سراغ ملاعلی همدانی رفتند
مارهایی که سراغ ملاعلی همدانی رفتند آخوند ملاعلی همدانی شبی در خواب میبیند، فردی که در دستش 7 مار است، درب منزلش میزند و میگوید: این مارها را آوردهام که به جان شما بیندازم. فقیه عارف علی بن ابراهیم معصومی، معروف به «آخوند ملا علی همدانی»، در سال 1312 قمری در یکی از روستاهای سردرود به نام فس به دنیا آمد. مقدمات و سطوح فقه و اصول را در همدان آموخت، آنگاه برای تکمیل مراتب علمی راهی تهران شد و به مدت 5 سال از محضر علما آن دیار از جمله حکیم و عارف حاج آخوند هیدجی، کسب فیض کرد و با آمدن مرحوم آیتالله حائری به قم، به این شهر عزیمت کرد و از محضر پر فیض آن استاد فرزانه کسب فیض کرد. در سال 1350 قمری با درخواست مردم همدان و به امر آیتالله حائری به این شهر عزیمت کرد و به تدریس و رسیدگی به امور مردم همت گماشت و سرانجام در آخرین روز تیرماه سال 57 شمسی مطابق با 16 شعبان 1398 قمری دارفانی را وداع گفت.
خوابی عجیب مرحوم آیتالله آخوند ملاعلی همدانی فرمود: «شبی در عالم رویا دیدم، فردی درب منزل در حالی که در دست او چهار یا هفت مار بود، میزند و گفت: این مارها را آوردهام که به جان شما بیندازم و سه تای دیگر هم مانده است که بعداً میآورم، وحشتزده گفتم نه! ببرید به جان فلانی (یکی از علمای معروف شهر) بیندازید.
فردا صبح درب حیاط را زدند، یکی از تجار شهر که او را میشناختم، وارد شد و گفت این 400 یا 700 تومان وجه را آوردهام و 300 تومان دیگر هم مانده است که بعداً میآورم.
من بدون اینکه آن خواب دیشب به یادم باشد، گفتم، ببرید به فلانی بدهید. او هم رفت و به آن آقا داد، پس از چند روز دیگر برگشت و گفت: این سیصد تومان باقی مانده است آوردهام، تا این جمله را گفت من به یاد آن خواب افتادم و گفتم نمیخواهم، نمیخواهم، ببرید، ببرید!
مرد تاجر گفت: والله گناه بچههاست و من تقصیر ندارم، گفتم: قضیه چیست؟
جواب داد: این اجاره سینماست که مقداری قبلاً آوردم و این هم بقیهاش است.
آنها میپردازند تا به جهنم نروند و ما...
روزی در خدمت آخوند ملاعلی همدانی حضور داشتم، شخصی آمد و 25 قران سهم امام آورد، مرحوم آخوند پول را گرفتند، آهی کشید و گفت: خداوندا! اینها میآیند این را میدهند که به جهنم نروند و ما میگیریم تا به بهشت برویم! تردید در مصرف بیتالمال
آیتلله سید موسی زنجانی ضمن بیان خاطرهای از مرحوم آخوند همدانی فرمود: در یکی از زمستانهای سخت همدان، مقارن نیمه شعبان که سرمای شدید و بیسابقهای آن منطقه سردسیر را فرا گرفته بود، فقرای بسیاری دور خانه آخوند ملا علی اجتماع کرده، از او تقاضای کمک میکردند.ایشان که در مصرف سهم امام احتیاط تام داشت، به تردید میافتد که آیا سزاوار است که از آن وجوه به مستمندان بدهد؟ به همین منظور به توصیه یاد شده (برای دیدن ائمه در خواب) عمل میکند، منتهی بر اینکه دندان کشیده بود، روزه نداشته است.
با اینکه منزل آخوند به طوری بود که راهی به آن کوچه نداشت؛ ولی در خواب میبیند که حائلی نیست و مستمندان در اطراف کوچه به انتظار کمک نشستهاند و در آن اثنا صدای «یا کریم» بلند شد.
آخوند گفت: دیدم، حاج شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم است! میگوید: طلبکاری زیاد دارم و فعلاً من دو هزار تومان حواله دارم، مگر اینها (فقرا) باید از گرسنگی بمیرند. از خواب بیدار شدم، منتظر این حواله ماندم تا غروب خبری نشد، بعد دو هزار تومان از پدر زن دکتر جواد منصور گرفتم و به فقرا دادم.
بعد از گذشت بیست روز از این قضیه تقریباً پنجم ماه رمضان، کردی از اهل «باوعلی» به منزل آمد، صدایی بلند شد.دیدم «کرد» است، گفت: منزل آخوند اینجاست؟ گفتم: بفرمایید بالا، او با نوکرش آمد، کیفی به همراه داشت که در آن وصیتنامهای بود، آن را خواند، از جمله در آن نوشته بود: دو هزار تومان بدهید به آخوند ملا علی، تاریخ وصیتنامه در همان روزی بود که من شبش آن ذکر را خواندم!
مرحوم آخوند فرمود: چون دستورالعمل مزبور کاملاً رعایت نشده بود، یعنی نتوانسته بودم، روزه بگیرم، به طور غیر مستقیم و با وساطت مرحوم حاج شیخ برایم رفع تردید شد.