حسین پیشوای انسان ها

از قصه‌ی ما

مشهدالرضا از یاد نخواهدت برد

در سوگ حاجی اکبرزاده دوست داشتنی

 
استاد اکبرزاده

بسم الله الرحمن الرحیم به عشق؛ زنده بود و هست. شوق در جانش بود این پیر انقلابی مشهد و جوانش می‌دیدی آن‌گاه که از موالیانش سخن ساز می‌کرد؛ و وقتی که انقلاب را باز می‌گفت.

مقدمه‌اش بر "حسین پیشوای انسان‌ها " که در بهار 1343؛ چهارده سال پیش از بهمن 57 منتشر شده، یکی از اسناد مهم انقلاب اسلامی است:

از حسین اکتفا به نام حسین نبود در خور مقام حسین بلکه باید که خلق دریابند علت اصلی قیام حسین

اکبرزاده نه ادعای شاعری داشت، نه در حوزه یا دانشگاه تحصیل کرده بود، نه هیچ عنوان و اعتبار مُدرنی را یدک می‌کشید، و نه زانو در مکتب هیچ لیبرال و مارکسیست و سکولار و ناسیونالیستی به زمین زده بود ولی تا دلت بخواهد می‌فهمید و می‌دانست. مصداق بارز مومنان بصیری که آقا در "سخنرانی عوام و خواص"؛ تکیه‌گاه مردمی انقلاب دانسته بود. و چه ذوق سلیم و نافذی داشت در دیدن و برگزیدن.

مغناطیسی که آهن را از خاک اره، خوب می‌شناخت: "کوشش‌ها کردند که قیام حسین را وارونه جلوه دهند تا بدینوسیله انحرافی در مکتب عزاداری حسین که بهترین وسیله برای روشن شدن افکار بود پدید آورند و آن را یک حربه تبلیغاتی برای مشوب کردن اذهان جوانان به کار ببرند و عزاداری حسین(ع) را وسیله تخدیر اعصاب و ..."

" مبلغین، محدثین، شعرا هم بدون اینکه متوجه این انحراف شده باشند با تشریح نکردن اصل قیام و نگفتن سخنان حسین علیه‌السلام بزرگترین ضربه را بر پیکره قیام آن حضرت وارد ساختند"

این‌ها کلمات حاجی اکبرزاده است. کاسب جوان سی ساله و بی ادعای کوچه پس کوچه‌های مشهد؛ که پنج کلاس بیشتر نخوانده بود؛ سال‌ها قبل از آن که "حماسه حسینی" آیت‌الله مرتضی مطهری منتشر شده باشد یا کسی در ایران نام دکترعلی شریعتی را شنیده باشد. و هم او با همین صداقت و صراحت و شجاعت و عمقی که انحطاط سنتی‌ها را می‌فهمد و نقد می‌کند در همان مقدمه ادامه می‌دهد: "انتقاد من بیشتر بر اغلب شعرای جوان و روشنفکر معاصر وارد است ... سوال می‌کنم آیا شما برای الهام گرفتن؛ مکتبی آموزنده‌تر و مهیج‌تر از مکتب حسین ابن علی سراغ دارید؟"

در نگارش تاریخ انقلاب اسلامی؛ "حسین پیشوای انسان‌ها" کتاب بسیار مهمی است از یک نویسنده بی ادعا و معمولی؛ بمثابه نمونه و نمادی از جمهور جامعه ایرانی که ایده‌آل خود را فراتر از تجدد و تحجر، در اسلام ناب یافتند بی آن که در انتظار رهبرانی از دل احزاب یا آکادمی‌ها بمانند. گزیده‌ای که او نزدیک شصت سال پیش در معرفی "پیشوای انسان‌ها " فراهم آورده است شاید تا همین امروز بی‌نظیر باشد در میان اقران خود، از حیث نزدیکی به مبانی انقلاب اسلامی.

اکبرزاده فقط یک شخص نیست، نمادی است از جامعه مومن سنتی و آرمانخواه مشهدی و خراسانی و ایرانی که خلوص و بصیرت را با هم دارند. مدرن‌ها را دیده و سنجیده بود و سنتی مانده بود. حلقه وصلی بین سنتی‌ترین توده‌ها و پیشروترین انقلابی‌ها. بزرگ بود و مهربان بود و دلنشین و صاف. مظهر سماحت و صلابت. در فهرست رفاقت‌هایش از نعمت میرزازاده و محمدرضا شجریان هست تا پرویز خرسند تا برسد به محمود کاوه و اسماعیل قاآنی. سرتا پا ایمان و آمادگی برای حضور؛ در هر صحنه‌ای که اسلام و انقلاب اقتضا کند. ما تا چشم گشوده‌ایم "مقام معظم رهبری" را دیده‌ایم و خاطرات آقا را در کتاب‌ها خوانده‌ایم، او اما رفیق سال‌های غربت و مبارزه بود و "آقای خامنه‌ای" (به جزم میم) را آنچنان زلال؛ دوست داشت که وقتی نام امام مسجد کرامت را می‌برد در چشم‌هایش ابتهاج می‌تراوید و لحنش شیرین‌تر می‌شد و همزمان مراقبه داشت ذره‌ای از محبوب قدیمی‌اش خرج نکند. قدر انقلاب و امام راحل و حاضرش را او می‌دانست که درازی شب را از چشم‌های صبورش می‌شد پرسید که دوره رضا قلدر را زندگی کرده بود و اشغال ایران را و نهضت نفت را و پانزده خرداد را و انقلاب را و دفاع مقدس را.

هیآتی‌ها اگر الگو بخواهند هم اوست تمام قد. و فرهنگی‌ها هم. شصت سال بر صراط مستقیم رفتن و نایستادن و نلغزیدن وتمام بضاعت خویش را به میدان آوردن و فدای تکلیف کردن. یادت به خیر باد و نامت جاودان! هفتاد سال چه چشم‌ها که جوشید با نوای نوحه‌های حسینی و فاطمی‌ات و چه جان‌ها که جلا یافت به بینش بصیرت و چه دل‌ها که تسکین یافت با دلداری‌های شاعرانه‌ات. بنده خوب خدا، مومن بی‌ادعا، مرید مخلص اهل بیت مصطفی(ص)، مداح شهدا و سیدالشهدا(ع) انقلابی ناب؛ حاجی اکبرزاده نازنین و دوست داشتنی! سلام ما را به شهدا برسان. مشهدالرضا از یاد نخواهدت برد.

وحید جلیلی

منابع

دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی