آذوقه زمستانی
از قصهی ما
یکی از سران جنگل میگفت: گاهی روزها میگذشت و به این عده هشتصد نفری غذایی نمیرسید. یکبار در بازرسی خانههای محل به سه خُم بزرگ برخوردیم که مملو از مغز گردو و کشمش بود. احتمال دادم که این کالاها ممکن است مربوط به آذوغه زمستانی صاحبخانه باشد یا انباری متعلق به شخص کاسبی است که به فروش سالیانه خواهد رسانید. در هر حال آنچه برای ما از همه لازمتر به نظر میرسید این بود که همه آن را خالی و بین مجاهدین قسمت کنیم. وقتی میرزا قضیه را شنید به ما سپرد و تأکید کرد که قیمت کالاها را حتماً به صاحبش بپردازیم.