ظهور نزدیک است
از قصهی ما
نسخهٔ تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۷ توسط Root (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوش وقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید «'''حاج آقا، ظهور نزدیکه؟'''» حاج آقا گفت «تا شما توی نظنز چه کار کنید.» مصطفی گفت «یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار میکنیم؟» حاج آقا گفت «آره، بالاخره...» ایجاد کرد)
رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوش وقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید «حاج آقا، ظهور نزدیکه؟» حاج آقا گفت «تا شما توی نظنز چه کار کنید.» مصطفی گفت «یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار میکنیم؟» حاج آقا گفت «آره، بالاخره ارتباط داره. شما برید نطنز کار کنید، کوتاه نیاید. یه ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سرکار، با چراغ خدا هم برگردید.» بهانه زیاد بود برای اینکه کار را ول کنیم و برویم، ولی مصطفی خواب و خوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هسته ای است. ورد زبانش شده بود «باید کاری کنیم از دغدغه های آقا کم بشه.»