طیب
زندهياد حاج رضا حدادعادل پدر دكترغلامعلي حدادعادل، ازجمله چهرههايي است كه از نزديك شاهد پارهاي از خلقيات و رفتارهاي طيب حاجرضايي بوده است. او در خاطرهاي كه در پي ميآيد، داستان چالش طيب با «رسول پرويزي» معاون اسدالله علم را درباره نصب تصوير امام خميني بر علامت هيئت عزاداري وي، باز گفته است: «منزل ما كنار تكيه طيب بود. دسته طيب، شب عاشورا -12 خرداد- طبق معمول همه ساله از تكيه بيرون آمد. طيب در جلوي علامت تكيه در حركت بود و سينهزنها پشت سرش آرام آرام حركت ميكردند. آن شب برخلاف سالهاي قبل، عكسهاي حضرت امام به سينه علامت نصب شده بود و مردم از يكديگر ميپرسيدند كه با توجه به جو خفقان و خوفي كه دستگاه در دل مردم ايجاد كرده، بالاخره عاقبت كار به كجا ميكشد؟ من تقريباً در سه چهار قدمي طيب ايستاده بودم كه اتومبيل دربار، كنار خيابان ايستاد. رسول پرويزي، معاون علم پياده شد و سريعاً جلوي طيب آمد و پس از سلام گفت: طيب خان! اين كاري كه كردهاي [نصب عكسهاي امام جلوي علامت] كار درستي نيست. آن عكسها را بردار. طيب گفت: من عكسها را برنميدارم! پرويزي گفت: طيب خان! بدجوري ميشود! طيب با متانت و با وقاري كه مخصوص خودش بود، خيلي صريح گفت: بشود! حالا ديگر من نزديك ايستاده بودم و اين منظره را ميديدم. با طيب هم سلام و تعارفي داشتيم. پرويزي به اتومبيلي كه علم داخل آن بود، برگشت. علم مجدداً توسط پرويزي پيغام ديگري براي طيب فرستاد. همه اينها درحالي اتفاق افتاد كه سينهزنها پشت سر علامت جلو ميآمدند و جمع ميشدند. طيب مقاومت ميكرد و ميگفت: من عكسها را برنميدارم! پرويزي گفت: طيبخان! دارم به تو ميگويم، بد ميشود ها! طيب گفت: ميخواهم بد شود. عكسها را برنميدارم. پرويزي با عصبانيت رفت و سوار اتومبيل شد. اتومبيل با يك چرخش سريع از راهي كه آمده بود، برگشت. دسته با علامتي كه عكسهاي حضرت امام به آن نصب بود، حركت كرد. دسته طيب با تشريفاتي بيشتر از سالهاي قبل، چه از لحاظ كيفيت و چه كميت، مسير خود را ادامه داد. آن شب حادثهاي پيش نيامد و مردم عكسهاي امام را از نزديك ديدند و همگي مشتاق بودند ببينند چه خواهد شد.» [۱]
- ↑ حاج رضا حداد عادل