نگین خورشید

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۱۵ توسط ابوالفضل بکرای (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

خلاصه زندگی

محمدخلیل مذنب، متخلص به «جمالی»، فرزند علی‌اکبر، در سال۱۳۱۰، در استهبان فارس، چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن و مقدمات علوم قدیمه را در زادگاهش آموخت و برای تحصیل و معاش، راهی شیراز شد. او پیشۀ نمدمالی را اختیار کرد. مذنب از آغاز جوانی، به شعر و شاعری علاقه داشت و در انجمن‌های ادبی شرکت می‌کرد و شعرش محبوب بود. این شاعر در انواع شعر طبع‌آزمایی کرد؛ اما در سرودن غزل علاقه و تبحر بیشتری داشت. در اوایل دهۀ شصت، به‌همراه نصرالله مردانی و احد ده‌بزرگی، «انجمن شاعران انقلاب اسلامی» را تشکیل داد. سرانجام، محمدخلیل مذنب صبح روز ۸شهریور138۶، در حیاط خانۀ خود و در حالی ‌که سر بر زانوی همسرش گذاشته بود، در 7۶سالگی از دنیا رفت. پیکر او در زادگاهش، شهرستان استهبان، به خاک سپرده شد.

فعالیت ها و ویژگی های شعری

تقریباً همه درباره او و شعرش در یک باور مشترک‌اند و آن اینکه هرچه جمالی پیرتر می‌شد، شعرش جوان‌تر و باطراوت‌تر می‌شد. جمالی برخلاف بسیاری از شاعران امروز که تنها «اطلاعات عاطفی» خود را بازمی‌گویند، در غزل‌هایش به انتقال «تجربه‌های عاطفی» می‌پردازد. او شعر را فرصت طرح «یافته‌ها» یافته است، نه بافته‌های بی‌پشتوانه‌ای که هرگز به قلمرو روح شاعر راه نیافته‌اند. سه محور عمده در شعر جمالی، عاشورا و عشق و مرگ است؛ مرگی بزرگ، از آن دسته مرگ‌ها که هشت سال، هر روز در تشییع گلبرگ‌ها یا خاکستر خورشیدی یاران، نگاهمان و تمام احساس و قلبمان را به ضیافت ملکوت می‌برد. او در عاشورا آشنا و عشق چشیده است و در روزگار رواج جبهه، صدای گرمش در آرامش سنگرها، با طنین گلوله‌ها گره می‌خورد و همین است که جمالی شاعر عشق و عاشورا است. در همۀ مجموعه‌هایش، هیچ‌چیز بیش از این دو عنصر و دو حادثۀ بزرگ که در نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر یگانه‌اند نمی‌توان یافت. شاعر عشق و عاشورا در همۀ دفترهای شعرش، نقبی به جان‌ها می‌زند و آن‌چنان صمیمی و شفاف سخن می‌گوید که مخاطب در طیفی از نور، در مداری از کلمات و احساسات، همخوان با درون خویش، با شاعر ارتباط و پیوند می‌یابد. جمالی عاشقانه‌ترین و بلندترین غزل‌های سی سال گذشته را می‌سرود. شعرهای او به‌قدری در اوج بودند که بسیاری از شاعران شیرازی، از شعر او گرته‌برداری می‌کردند؛ مثلاً جمالی به‌درخواست شاعری، مطلع غزلی را می‌سرود و ادامۀ آن را به او می‌سپرد.

از میان چند مجموعۀ شعر استاد جمالی، «نگین خورشید» او که یکسر به مرور حادثۀ کربلا اختصاص یافته است، هرچند این نمی‌تواند عیار تام بررسی شاعر باشد و مجموعۀ «دختر صوفی» شعر پخته‌تر و کمال‌یافتۀ جمالی را نشان می‌دهد. آثار دیگرش نیز «که عشق مجنون است»، «عاشقانه‌های عاشورایی»، «راز یک لبخند»، «تا ملاقات سحر»، «انسان در خط زمان»، «ادبیات عاشورا»، «در مزرعۀ نور»، «منظومه‌های شگفت» و «شرق عشق» است که هرکدام ویژگی‌های خاص خود را داشته‌اند.