آزادی حلب با نام «ابوالفضل» گره خورده است

از قصه‌ی ما

آزادی حلب با نام «ابوالفضل» گره خورده است

برادرم از یک شهید قول شهادت گرفته بود

* حقوق اولش را صرف ثبت نام مکه مادر کرد

* شهادت ابوالفضل را برادرم 23 سال قبل پیش‌بینی کرده بود

رهبر معظم انقلاب اسلامی که صبح امروز به گلزار شهدای بهشت زهرای تهران رفته بودند بر سر مزار یکی از شهدای مدافع حرم توقف کرده و فاتحه‌ای قرائت کردند.

1580560407.jpg
402723 426.jpg
402721 781.jpg

خواهر شهید ابوالفضل نیک زاد که برادرش در جریان آزاد سازی حلب به شهادت رسیده است، می گوید: ایشان هدفش مقاومت بود اما آرزوی شهادت داشت. در مراسم تشییع شهید لطفی، دستش را داخل خاک مزار شهید کرده و او می خواهد دستش را بگیرد.

ابوالفضل یک قرآن جیبی داشت و آن قرآن دست من است. همیشه می گفت: «مرضیه، فضای مجازی برای خانم ها سم است زیرا عاطفی هستند، پس حواست را جمع کن. هر زمانی که می خواهی وارد فضای مجازی شوی، زیارت عاشورا و قرآن بخوان.»

شهدا برای ابوالفضل جایگاه خاصی داشتند. یک مرتبه در جمعی نشسته بودیم و طبق معمول صحبت شهدا به میان آمد. گفتم: «خوب شد شهدا شهید شدند. با اتفاق هایی که الان افتاده معلوم نبود که اگر شهدا زنده بودند چه مسیری را انتخاب می کردند.» ابوالفضل عصبانی شد، دستش را بالا گرفت و با ناراحتی به من اشاره کرد و گفت: «مرضیه یادت باشد، شهدا همیشه شهیدند. اگر الان هم بودند باز هم شهید می شدند.»

* درباره شهید مدافع حرم ابوالفضل نیک‌زاد

شهید ابوالفضل نیکزاد از مدافعان حرم حضرت زینب کبری(س) و از بسیجیان تهرانی بود که ۲۲ تیرماه سال ۹۵ در اثر اصابت گلوله تیر تک‌تیراندازان تروریستی تکفیری به شهادت رسید. شهید نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ بود و ۳۲ سال سن داشت و از وی یک پسر ۳ ساله به یادگار مانده است.

شهید نیک زاد در عملیات آزادسازی شهر «حلب» و در منطقه «عِبطین» در سوریه به شهادت رسید و آزادسازی حلب با نام او گره خورده است. مرضیه نیک زاد(خواهر شهید) می‌گوید بعد از آزادسازی حلب از ابوالفضل خیلی یاد می‌کردند و من آن زمان فهمیدم که بعد از آزادسازی خرمشهر که از شهدا یاد می‌کردند، چه حس و حالی داشتند.

مطالعه وصیت‌نامه شهید مدافع حرم ابوالفضل نیک زاد

اعظم ملاطایفه همسر شهید درباره اعزام شهید ابوالفضل نیک زاد به سوریه چنین می‌گوید: بعد از پیگیری‌های یک ساله، علی‌رغم مخالفت‌هایی که هم از جانب محل کار و هم از طرف مادر و بقیه خانواده‌اش بود، بالاخره هم در روز ۲۴ خرداد سال ۹۵ مصادف با هفتم ماه رمضان داوطلبانه عازم سوریه شد. او قبل از رفتنش تمام سعی کرد هم دل خانواده‌اش را به دست بیاورد و هم رضایت مسئولانش را بگیرد. چند روز بود محل کارش بود، بعد از اینکه سحری را خوردم، پیامی از طرف همسرم آمد که از قرآن استخاره کرده بود که آیه ۱۸ و ۱۹ سوره اسرا آمده و مفهومش این بود: «‌هر کس که زندگی دنیا را بخواهد ما از دنیا آنچه را که صلاح بدانیم می‌دهیم، اما آخرت دستش خالی است و هر کسی که آخرت را بخواهد و تلاش مخلصانه کند از او قبول می‌شود.»صبح آن روز تماس گرفتم و گفتم «مشخص شد؟» که گفت «نه هنوز حرفی نزده‌اند.» ساعت یک موقع اذان ظهر بود که تماس گرفت و گفت «من رفتنی شدم و تا ساعت سه باید محلی باشم که مشخص کرده‌اند، با مامان خداحافظی نکرده‌ام، خانه هم که نیامده‌ام، هر طور شما بگویید، با مامان تلفنی خداحافظی می‌کنم و می‌آیم خانه.» احساس کردم بهتر است حضوری با مادرش خداحافظی کند، هر چند دیگر زمانی برای وداع خودمان باقی نمی‌ماند. البته حسرت وداع آخر تا همیشه در دلم ماند، حتی روز معراج هم با او تنها نشدم. خیلی سریع اتفاق افتاد. برای بستن ساکش، حدود ساعت سه به خانه آمد. وقتی لباسش‌هایش را در ساک می‌گذاشتم، اشک می‌ریختم و به حضرت زینب(س) توسل کردم و گفتم «یا حضرت زینب(س) به خودت می‌سپارم.» قبل از رفتن یک جمله به من گفت «سعی کن خودت در زندگی تصمیم گیرنده باشی.»

گفتنی است، مزار شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قطعه 53، ردیف 87، شماره 15 واقع شده است.

منابع

برادرم از یک شهید قول شهادت گرفته بود شهیدی که رهبر انقلاب امروز بر سر مزارش فاتحه خواندند که بود؟ زندگینامه شهیدِ مدافعِ حرم ، ابوالفضل نیکزاد