هیچ کاره
از قصهی ما
نسخهٔ تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۰۷ توسط Root (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و '''به هر چیز دنیایی که فکرش را می شود کرد، می خندید''' و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می گفت: «من فقط یک بسیجی ام.» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچه ها رفتند، گ...» ایجاد کرد)
دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را می شود کرد، می خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می گفت: «من فقط یک بسیجی ام.» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچه ها رفتند، گرفتند، آمدند» گفتم: «پس تو آنجا چه کاره ای؟» گفت: «من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه ها هستم ک راهشان را عوضی نروند. من داخل خیچ کدام از اینها نیستم.»