دوچاهی دانشگاه است
بچههای خمینی؛ آبادگران روستاهای محروم
هر حرکت بزرگی از یک کار کوچک شروع میشود. طبیعتاً همان اول کار هم نه سازمانی هست و نه ساختاری. شاید اگر خواسته باشیم تاریخ جهاد سازندگی را از پایان به آغاز مرور کنیم به آغاز غیرقابل باوری برسیم، دقیقاً شبیه یک رمان سورئال. بعد از دستور امام برای رسیدگی به روستاها همان ماههای اول انقلاب عدهای زیادی به فکر عملی کردن دستورات امام هستند اما چه باید بکنند. در سبزوار شهید فاضل و دوستانش استارت کار را میزنند.
محرومترین و دورترین روستا
اردوهایی در حسین آباد شامکان، رازقند و یکی و دو روستای جوین برپا شد. روال اردوها این بود که مردم و به خصوص جوانان به مدت یک هفته، ده روز در آن روستا ساکن میشدند و به اهالی کمک میکردند. بعد از برگزاری چند اردو به پیشنهاد شهید حسن فتاحی، تصمیم بر این شد که اردو در دورترین روستا برگزار شود.
روستای دوچاهی انتخاب شد در دورترین نقطه ممکن شهرستان سبزوار. روستایی تنها، واقع در دل کویر با چند خانواده که دارایی آنها فقط چند گوسفند بود و در کپر زندگی میکردند. جایی که مردمش از همه چیز محروم بودند حتی آب شیرین. مردمی که در تمام طول عمرشان فقط نماینده خان را به چشم دیده بودند که هر ماه سروقت میآمد، گوسفندی میگرفت و میرفت.
درمانشان تریاک بود
نه مسجدی بود و نه مدرسهای. تنها داروی درمانی آنها تریاک بود. حالا در این شرایط سخت قرار بود نیروهای جهادی خدمت کنند و ساخته شوند. ابتدا قرار بود اردو دو هفته باشد اما بعد از دیدن منطقهای که سالها با فقر دست و پنجه نرم کرده است، تصمیم بر این شد مدت اردو چند ماه باشد. اعضایی که در اردو حضور داشتند به علت نبود جاده در آن منطقه میتوانستند هر 10-15 روز به شهر برگردند. کمترین امکانات رفاهی هم برای شرکتکنندگان در اردو وجود نداشت. حتی بعضی اوقات تانکر آب به موقع نمیرسید و مجبور بودند آب تلخ روستا را بخورند.