چوپانی که مخترع قلب مصنوعی شد

از قصه‌ی ما

برای پسربچه‌ای که تا 14‌ سالگی چوپانی می‌کرده و حتی بعد از مهاجرت نیز شب‌ها را به ظرف شستن می‌گذرانده چه سرنوشتی را پیش‌بینی می‌کنید؟ خیلی بعید است که او را یکی از برترین مخترعین و جراحان قلب جهان تصور کنید.

توفیق موسیوند در سال ۱۳۱۵ در روستای ورکانه از توابع همدان به دنیا آمد. خانواده موسیوند، خانواده شلوغی بود و زندگی ساده‌ای داشت و توفیق، پسر خانواده، این ساده‌زیستی را با وجود زیر‌و‌رو‌شدن زندگی‌اش ادامه داد و همیشه آن را دوست داشت. او تا سن 14 سالگی برای کمک به خانواده‌اش چوپانی کرد. به خاطر عشقی که به تحصیل داشت هر روز مسیر طولانی ورکانه تا همدان را می‌پیمود. همین عشق توانست نام روستای کوچکش را به‌خاطر نخبه‌پروری جهانی کند: «خانواده شلوغی بودیم و من ساده زندگی‌كردن را دوست دارم؛ گله‌چرانی، دعوا، آشتی و عید نوروز. من خیلی خوشبخت بودم كه پدرم گذاشت درس بخوانم؛ فرصتی كه نصیب خواهرانم نشد.»

شب‌های تابستان که روی پشت‌بام دراز می‌کشید، مدت‌ها به آسمان و ستارگانی که به او چشمک می‌زدند خیره می‌شد، به دلایل آفرینش جهان فکر می‌کرد و از خود می‌پرسید: هدف و منظور از خلقت این نقاط نورانی و زیبا چیست؟ من چه کسی هستم و در کجای این دنیای بزرگ ایستاده‌ام؟

بعد از گرفتن مدرک دیپلم، رشته کشاورزی را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و در کنکور دانشگاه تهران رتبه دوم را به دست آورد و پذیرفته شد. اما گرفتن مدرک لیسانس هم او را راضی نکرد. آدرس چند دانشگاه خارجی را از کتابخانه دانشگاه پیدا کرد و با انگلیسی نصفه و نیمه‌اش به آنها نامه نوشت و درنهایت پس از تلاش بسیار بورسیه دانشگاه آلبرتای کانادا را نصیب خود کرده و ۲۲ ساله بود که برای تحصیل در مهندسی مکانیک راهی کانادا می‌شود.

سال‌های ابتدایی زندگی در کانادا برای دکتر موسیوند بسیار سخت گذشت. روزهای او صرف آموزش زبان می‌شد و شب‌هایش به ظرف‌شویی برای کسب درآمد و تامین هزینه تحصیل می‌گذشت.


توفیق موسیوند پس از فارغ‌التحصیل شدن در رشته‌های مدیریت و مهندسی مکانیک، با دختری کانادایی به نام «دیکسی لی» ازدواج ‌کرده و صاحب دو فرزند ‌می‌شود. او تا سال ۱۹۷۰ در سمت‌های مختلف مدیریتی فعالیت می‌کند. تا اینکه با خانواده‌اش تصمیم به مهاجرت می‌گیرد و به این ترتیب خانواده موسیوند به اوهایو و ایالت کالیفرنیای آمریکا مهاجرت می‌کنند.

بعد از نقل مکان با همسر و دو پسرش به کلیولند در اوهایو بود که دوباره سوالات مربوط به رمز و راز جهان به سراغش آمده و او را به بازگشت به دانشگاه و تحصیل علوم پزشکی در دانشگاه آکرون و کالج پزشکی شمال‌ شرقی دانشگاه اوهایو مشتاق کرد.

در این زمان بود که تلفیق علوم مهندسی و پزشکی به او کمک کرد تا به دانش نوینی در زمینه اعضای مصنوعی دست یابد. بعد از سه سال کار در انستیتو قلب از توفیق درخواست می‌شود تا سرپرستی تیم قلب مصنوعی را بر عهده بگیرد. به این ترتیب او به چیزی دست یافت که بشر تصوری از آن نداشت؛ ابداع نخستین قلب مصنوعی.

استاد موسیوند در یکی از مجمع‌های علمی درباره این اختراع خود می‌گوید: من بسیار انسان‌هایی را دیده‌ام که در سنین مختلف جوانی، نوجوانی، میانسالی و پیری دچار سکته قلبی می‌شوند و می‌میرند. این جمله بسیار تلخ و سختی است هنگامی‌که دکتر می‌گوید که قلب شخص بیمار از کار افتاده است و دیگر به صورت طبیعی و خوب کار نمی‌کند و من بسیار بسیار متأثر و ناراحت می‌شوم و همین دلیلی شد تا به فکر یک راه‌حل برای این مشکل بزرگ باشم.

آنجا بود که چوپان سابق توانست فن‌آوری قلب مصنوعی خود را گسترش داده و آن را به استانداردی برای آینده تبدیل کند و از آن به بعد بود که شهرت وی عالم‌گیر شد و او ریاست بسیاری از هیئت‌های علمی و تخصصی و سمت استادی رشته‌های جراحی و مهندسی در دانشگاه‌های اوتاوا و کارلتون را برعهده گرفت.

در ۱۰ سال گذشته روند تحقیقات او توانسته سالیانه بیش‌از هزار شغل و دویست‌میلیون دلار سرمایه خارجی را برای خود دست‌و‌پا کند. علاوه ‌بر تمام این‌ها، او اکنون مسئولیت بخش تجهیزات پزشکی و دستگاه‌های قلبی و عروقی بیمارستان اوتانا را برعهده دارد. از سال ۱۳۷۷ هم به‌صورت افتخاری عضو انجمن علوم پزشکی ایران است.

او نزدیک به ۲۰ اختراع در علم پزشکی را به نام خود ثبت کرده است.ثبت اطلاعات ژنتیکی به وسیله استفاده از اثرانگشت بدون نیاز به خونگیری و تنها از طریق انگشت‌نگاری و ساخت زیرپیراهنی که می‌تواند فشارخون و کارکرد قلب را در کسانی‌که قلبشان خوب کار نمی‌کند، کنترل کند از دیگر اختراعات این دانشمند ایرانی است.او عنوان عالی‌ترین مقام علمی جهان از سمت انجمن سلطنتی آمریکا و بریتانیا را به خود اختصاص داده و در انجمن دانشمندان نیویورک عضویت دارد. در سال ۲۰۱۳ مدال الماس «جوبیلی» را از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد.

بازگشت پروفسور موسیوند به وطن موسیوند پس از ۳۷ سال زندگی در خارج از کشور در سال ۱۳۸۱ برای همایش بین‌المللی بوعلی سینا به ایران بازمی‌گردد:

«آمده‌ام تا سری به زادگاهم، ورکانه بزنم و گله گوسفندها را ببینم و به آسمان صاف و پر‌ستاره خیره بشوم. بار دیگر به سال‌های دور کودکی‌ام بازگردم و آن نقطه عزیمتی را بیابم که هرگز فراموشش نکرده و نمی‌کنم. راستش من با یاد کودکی آرامش پیدا می‌کنم. آنجا هم همیشه دنبال خاطراتی بوده‌ام که در دنیای مدرن و پیچیده به من آرامش بدهد که آن‌ها را در چوپانی و درهمان شب‌های مهتابی می‌یافتم. چوپانی انسان را به اصل خود و خدا و طبیعت نزدیک می‌کند.»



نجفی، همبازی دوران کودکی پرفسور موسیوند، با بیان اینکه پدر توفیق از علما و مجتهدین آن دوره بوده و برای درس خواندن فرزندانش اهمیت زیادی قائل بوده و او هم حافظ قرآن است، گفت: اولین باری که توفیق پس از گذشت 12 سال به ورکانه برگشت در مسجد روستا مردم را به امر به معروف و نهی از منکر دعوت کرد و گفت خدا را همیشه و در همه حال در نظر داشته باشید.

پروفسور موسیوند، قبل از اینکه یک دانشمند و نخبه علمی باشد، به دنبال رشد و تکمیل ویژگی‌های کمال انسانی خود بود و در مقاله‌ای رسالت خود را به صورتی زیبا چنین شرح می‌دهد: برای من آنچه مهم است خدمت به بشر است؛ نه تنها به مردم کشورم بلکه به مردم تمام دنیا. در واقع جز این نیز نباید باشد. رسالت من به عنوان یک پزشک، کمک به بیماران تعلیم و تربیت پزشکان دیگر و این بار ابداعات و اکتشافاتی است که بتواند به نوعی به بشر کمک کند.