عشایر فارس در جهاد سلامت

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۱۷ توسط سید محمد هاشمی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «[https://ayyam.ir/6550 مهدیه عشایر صدرا] تلاش‌های عشایر فارس در جهاد سلامت/ از خیاطی ب...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مهدیه عشایر صدرا

تلاش‌های عشایر فارس در جهاد سلامت/ از خیاطی برای اربعین تا دوخت چند هزار ماسک

مستان جوذن

اربعین و گروه جهادی

ما تقریباً چهار سالی هست در مسیر پیاده‌روی بزرگ اربعین در عمود ۸۲۲ موکب عشایر جنوب کشور را برپا می‌کنیم. پارسال با ۵ نفر از خانم‌ها در مهدیه جمع شدیم و چهارصد بالش برای موکب زائران اربعین فرستادیم. با همت همان‌ خیاط‌ها کارگاه دوخت ماسک راه‌اندازی شد و حالا جهادگران ما ۸۰ نفرند… بچه‌ها صبح تا صبح زیارت عاشورا و دعای توسل می‌خوانند. ماه رمضان هم جزءخوانی قرآن پخش‌ می‌کردیم. صلوات می‌فرستند و ذکر می‌گویند. همه با هم حمد می‌خوانیم که زودتر این بیماری برطرف شود.

خانم مستان جوذن، بانویی از ایل قشقایی است که زندگی‌اش با جهاد گره خورده ‌است. او در دوران کودکی، در کنار مادرش برای کمک به جبهه‌ها نان چانه می‌کرد و حالا به همراه خانواده و برادرانش، مدیریت مهدیه عشایر صدرا را بر عهده دارد. به بهانه خدمات و تلاش‌های جهادی دست‌اندرکاران این مجموعه، گزیده‌ای از گفت‌وگوی ایام با خانم جوذن به انعکاس بخشی از زندگی عشایر ایران‌زمین و تلاش‌های خودجوش آن‌ها برای مقابله با شیوع کرونا پرداخته است.

معرفی و تحصیلات

اصالتا قشقایی و از طایفه شش بلوکی هستم. ۴۸ سال دارم و کارشناسی ارشد فقه و حقوق. برای دکتری هم قبول شدم، اما به علت فوت مادرم نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. هفت برادر و دو خواهر دارم و تقریباً از پانزده سالگی به همراه خانواده ساکن شیراز شده‌ایم. مثل عشایر زندگی نمی‌کنم، ولی زندگی و روحیه عشایری را حفظ کردم.

از قدیم محوطه ییلاق‌مان محدوده شهرک صدرای فعلی در دره قره‌پیری بود و قشلاق‌مان منطقه لامرد. قبل از انقلاب تا دهه‌ هفتاد، عشایر مسیرشان کاملا مشخص بود. راحت می‌توانستند آمدورفت کنند. کم‌کم شهرهای مدرن‌ و جاده‌های عریض و طویل آمد. ورودی‌های شهرها، شهرک ساخته ‌شد و اطراف شهرها باغ‌ها و ویلاها برای شهرنشین‌هایی که بیشتر مرفه بودند. نتیجه‌اش این شد که راه‌های مال‌رو بسته شد و سالانه تصادفات زیادی گریبان‌گیر عشایر و دام‌هایشان شد. عشایر هم مدرن شدند؛ اسب و قاطر و شترشان را کنار گذاشتند و با وسایل نقلیه به روز خو گرفتند.

قبلاً حداقل پنجاه‌ تا صد خانوار همزمان با هم کوچ می‌کردند. حالا تقریبا بیست‎ یا سی‌ خانواده بیشتر نیستند. عشایر هم خودشان به کوچ علاقه دارند و هم اینکه دام‌هایشان کفاف زندگی شهری را نمی‌دهد. اگر به شهر بیایند، بیکار می‌شوند. مثل خیلی از کسانی که آمدند در حاشیه‌ شیراز شهرک‌نشین شدند و الآن دو سه ‌تا لیسانسه بیکار در خانه دارند.

نان‌هایی که به مقصد رسید

از قدیم‌الایام عشایر روحیه خاصی داشتند. اصلاً زیر بار زور نمی‌رفتند. رئیسعلی دلواری به واسطه روحیه‌ بیگانه‌ستیزی عشایر بود که توانست انگلیسی‌ها را بیرون کند. هنوز هم که هنوز است قشقایی‌ها کینه‌ عجیبی از انگلیس‌ها به دل دارند.

انقلاب هم که شد، فکر می‌کنم اولین راهپیمایی مسلحانه‌ در ایران توسط همین عشایر قشقایی در فیروزآباد انجام گرفت. همه با بِرنو به خیابان‌ها آمدند. برادرم با انقلابیون بود و اولین بار همان‌جا سخنرانی کرد و باعث شد روز بعدش هم مردم برای یک تظاهرات دیگر به خیابان‌ها بیایند. جنگ که شروع شد، دوباره عشایر به میدان آمدند. برادرم با خیلی مردان دیگر راهی جبهه شد. حالا مسئولیت بیشتر به عهده خانم‌ها بود، آن هم زنان عشایر که خودشان چیزی کم از مردان ندارند. یادم هست مادرم با اینکه باردار بود، دائما برای جبهه‌ها نان می‌پخت. هنوز ده سال نداشتم که کنار دستش چانه درست می‌کردم. خاله‌ها و عمه‌هایم هم پای ثابت بودند. نان‌ها که آماده می‌شد، بچه‌های سپاه عشایر یا پشتیبانی جهاد می‌آمدند نان‌ها را تحویل می‌گرفتند و به جبهه می‌بردند. هر بار هم دسته کم یکی دو تا گوسفند هدیه می‌دادیم. یک بار برادرم از جبهه آمده‌ بود. تعریف می‌کرد که در عملیات بودیم و سه روز نان نرسید و حسابی گرسنه بودم. اهل کمپوت و کنسرو و این چیزها هم نبودم، بعد از سه روز نان آمد و روی آن نوشته بود اهدایی از شهرک سه‌راه مهدیه‌ شیراز. نانی که ما پخته بودیم، به دست برادرم رسیده بود.

تاسیس مهدیه ۱۶سالم بود که جنگ تمام شد. در شهرک صدرا و محل ییلاق ما مسجدی نبود. طوری بود که برای ختم قرآن، دعا و مراسمات باید به شهرک جوادیه می‌رفتیم. برادرم ایده‌ ساخت مسجد در شهرک پردیس را مطرح کرد و خودش زمینی خرید و ساخت‌وساز مسجد امام حسن(ع) را انجام داد. مجموعه‌ی فرهنگی- مذهبی مهدیه عشایر صدرا را سال ۱۳۸۶ تأسیس کردیم. ابتدا می‌خواستیم یک درمانگاه هم بسازیم و بقیه‌اش برای فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی باشد. اما وقتی بیمارستان پیوند اعضا به این شهرک آمد و بیمارستان شناخته‌شده‌ خاورمیانه شد، از ایده ساختن درمانگاه منصرف شدیم. غریب بودن مریض‌ها و همراهان‌شان که از شهرهای دور و نزدیک می‌آمدند و کنار خیابان چادر می‌زدند، جرقه‌ای بود تا سوله‌ای که از قبل ساخته ‌بودیم، تبدیل به خیریه‌ همراه بیماران کنیم. بیماران پیوندی قبل از اینکه بخواهند پیوند بزنند، یکی دو ماه باید بروند و بیایند و اغلب همراهان‌شان اسکان ندارند و از شهرها‌ و حتی کشورهای دیگر به اینجا می‌آیند.

دیروز برای اربعین، امروز برای سلامت

شیوع کرونا که پیش آمد با یک گروه جهادی همکاری را شروع ‌کردم. موضوع را با ستاد نماز جمعه صدرا در میان گذاشتم. مسئول ستاد نماز جمعه به علوم پزشکی رفت و درخواست مجوز داد. با توجه به پتانسیل و فضایی که مجتمع داشت، پذیرفتند یک کارگاه مجهز دوخت ماسک‌ راه‌اندازی کنیم. فکر می‌کنم دومین مجوز شهر صدرا را ما گرفتیم. از سیزدهم فروردین با ده پانزده نفر از آقایان و خانم‌های موکب کار را شروع کردیم. ما تقریباً چهار سالی هست که در مسیر اربعین در عمود۸۲۲، موکب عشایر جنوب کشور به میزبانی قوم قشقایی را برپا می‌کنیم. همین پارسال با ۵ نفر از خانم‌ها در مهدیه جمع شدیم و چهارصد بالش دوختیم و برای موکب زائران اربعین فرستادیم. کم‌کم بقیه شنیدند چه خبر است و حالا جمعیت ما به ۸۰ نفر رسیده ‌است.

زیبایی‌های کار جهادی خودجوش

از همه مدل و همه قشر مردم در کارگاه ما مشغول هستند. خانم دکتری می‌آید و کارهای اتوکشی را انجام می‌دهد. معاون مدرسه‌ای با راننده‌اش می‌آید و جالب است که در اینجا کارشان برعکس است، راننده‌اش خیاطی می‌کند و معاون محترم کارهایی که او می‌گوید، انجام می‌‌دهد. برای صرف غذا دو تا میز گذاشته‌ایم. میز را هم یکی از همسایگان برایمان آورده است. میز خانم‌ها یک طرف و میز آقایان طرف دیگر. ۱۰ نفر ۱۰ نفر برای غذا می‌رویم. در این ۲۶ روز که این کار را شروع کرده‌ایم یکی از خانم‌ها با هزینه خودش هر روز غذا درست می‌کند و می‌آورد. بچه‌ها صبح تا صبح زیارت عاشورا و دعای توسل می‌خوانند. ماه رمضان هم جزءخوانی قرآن پخش‌ می‌کردیم. صلوات می‌فرستند و ذکر می‌گویند. همه با هم حمد می‌خوانیم که زودتر این بیماری برطرف شود. من خودم هم کار دوختن انجام می‌دهم و هم مدیریت را به عهده دارم. ثبت ساعات ورود و خروج افراد را هم انجام می‌دهم.

رزمایش همدلی

به لطف خدا تا امروز این کارگاه مورد توجه همه بوده است. نمایندگان، فرماندار شیراز، رئیس بهداشت و علوم پزشکی از این مجموعه بازدید کردند. از بیمارستان پیوند اعضا، دکتر ملک حسینی، دکتر شفیعی، دکتر صلاحی و دکتر ایمانیه تشریف آوردند و بعد که کارمان را دیدند، یک طاقه‌ پارچه اهدا کردند تا برای پرسنل بیمارستان، ماسک تهیه کنیم. روزانه حدود ۲هزار ماسک تولید می‌کنیم که آن‌ها را میان عشایر و مردم شهرک صدرا پخش کرده‌ایم. در یکی از مجتمع‌های ضعیف‌نشین که حدود ۱۲۰۰ نفر جمعیت دارد، وقتی ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده توزیع کردیم، گفتند تا حالا هیچ کس به ما کمک نرسانده ‌بود و ما هم به خاطر نداشتن ماسک احتیاط می‌کردیم و از خانه بیرون نمی‌رفتیم.