اولین دانشگاه، آخرین پیامبر
معرفی
سال 1303 ه.ش برای سیدابوالقاسم و خانوادهاش سالی متفاوت بود؛ نه فقط برای او که برای ساکنان دارالعباده؛ سالی که فرزندی پاک به خانوادهی پاکنژاد اضافه شد. نامش رضا بود و چون از نسل سادات بود سیدرضا صدایش میزدند. تحصیلات خود را در دبستان ملی اسلام و دبیرستان ایرانشهر یزد گذراند و همزمان به آموختن عربی نیز همت گماشت.
تحصیلات
28 سال از تولدش میگذشت که به دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران راه یافت و در بهمن 1336 موفق شد رسالهی دکتری خود را تحت عنوان "تمام برنامههای دانشکده پزشکی در اسلام" با درجه ممتاز بگذراند.
بازگشت به یزد
پس از بازگشت به یزد در کوچهای حوالی مسجد حظیره مطبی محقر و ساده برای خود دست و پا کرد که این مطب در خاطر اکثر یزدیها ماندگار شد. مطبی که محل رجوع مستمندان بود. سیدرضا به وصیت مادر از محرومان حق ویزیت دریافت نمیکرد و حتی پای ویزیت آنها را با واژهای که رمزی بود بین خودش و دکتر رمضانخانی امضا میکرد تا بیماران مستضعف با مراجعه به داروخانه راضی از دکتر رمضانخانی داروی رایگان دریافت کنند.
فعالیت ها و خدمات
سیدرضا پاکنژاد فقط در خدمت به محرومین خلاصه نمیشد. او علاوه بر خدمات اجتماعی، در سنگر مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی نیز پرچمدار بود. خیلیها انجمن دینی یزد را که از نخستین پایگاههای مبارزات انقلابی یزد به شمار میرود با نام دکتر پاکنژاد میشناسند. او از ابتدا تا انتهای حیات انجمن، مدیریت آن را به عهده داشت؛ چه در زمانی که مبارزهی انجمن علیه بهاییت بود و چه زمانی که انجمنیها جهت مبارزه را از بهاییت به سمت رژیم پهلوی تغییر دادند. هنوز که هنوز است خیلیها جلسات پرشور تفسیر قرآن او در دبیرستان رسولیان را که با نام انجمن برگزار میشد، در خاطر دارند. اما با وجود این همه فعالیت، جایگاه والای علمی و اجتماعی او سبب شده بود که نفوذ فراوانی در بین مسئولین رژیم داشته باشد. همین جایگاه و نفوذ موجب میشد که هرگاه انقلابیون سر از نهادهایی چون ساواک و ژاندارمری در میآوردند سریعاً دست به دامن دکتر پاکنژاد بشوند و ایشان در مدت زمانی کوتاه با وساطت و پادرمیانی آنها را از چنگ رژیم و دستگاههای امنیتی نجات میداد. مثلاً روزی که آیتالله اعرافی رهبر جسور مبارزات میبد دستگیر و به ساواک یزد منتقل شد هیچ کس باورش نمیشد که شب نشده دکتر پاکنژاد مقدمات آزادی او را فراهم کند. وجود چنین جایگاهی برای دکتر پاکنژاد فرصت را برای آیتالله صدوقی نیز فراهم میکرد تا بخشی از مدیریت خود روی مسئولین رژیم را از طریق او اعمال کند؛ دکتر پاکنژاد نیز با هوش و ذکاوت بالایی که داشت نقش خود را در این زمینه به بهترین نحو ایفا میکرد؛ البته گاهی هم این جایگاه و رویه، کار دست آقای پاکنژاد میداد و پای او را به ساواک باز میکرد. حتی یکبار کار به جاهای باریک کشید و دکتر پاکنژاد به ساواک اصفهان نیز فرستاده شد اما پس از آزادی، مجدداً رویهی سابق را ادامه داد. سیدرضا پاکنژاد علاوه بر خدمات اجتماعی و سیاسی و مبارزاتی، خدمات علمی برجستهای نیز برای خاک و دیار دارالعباده انجام داد. تألیف صد و ده جلد کتاب که مشهورترین آنها «اولین دانشگاه، آخرین پیامبر» است شاید بخش کوچکی از گوهر دانش استاد شهیر سیدرضا پاکنژاد باشد که به منصهی ظهور رسیده است. سیدرضا پاکنژاد پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در این مسئولیت بیوقفه به تلاشهای خود در راه احیای اسلام ادامه داد تا اینکه در 7 تیر 1360 در بمبگذاری ساختمان حزب جمهوری اسلامی به همراه برادرکوچکتر خود سیدمحمد پاکنژاد و سایر برادران دینی خود در حزب به شهادت رسید.
منبع
آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد