میرزا محمد فرخی یزدی

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۳۸ توسط ابوالفضل بکرای (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معرفی

میرزا محمد فرخی یزدی سال 1268 در خانواده‌ای تهیدست در یزد متولد شد.

میرزا محمد فرخی یزدی

وی تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه‌ی میسیونرهای انگلیسی یزد (مرسلین) به پایان رساند. با ورود به دبیرستان یعنی از 15 سالگی دستی بر قلم شعر داشت. در همین دوران اشعاری علیه مدیر مدرسه‌ی خود سرود و از مدرسه اخراج شد. سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی داده او بهر پستی، دستگاه سلطانی دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی ای دریغ از این مذهب، داد از این مسلمانی ... شخص گبرشان عالم، مرد ارمنی استاد بهر درس، خوش دادند دین احمدی بر باد خاکشان به سر بادا، هر زمان به نادانی. وی پس از اخراج از مدرسه چندی به کارگری مشغول می‌شود و در زمان پیدایش مشروطه به آزادی‌خواهان می‌پیوندد. فرخی در 23 سالگی به مناسبت عید نوروز، بر خلاف شاعران مداح، شعری علیه حاکم یزد، ضعیم‌الدوله سروده و به او لقب ضحاک می‌دهد. حاکم فرمان دستگیری وی را می‌دهد و او را روانه‌ی زندان شهر می‌کند. او اما از سرودن اشعار سیاسی دست بر نداشته و در زندان نیز علیه حکومت و در رثای آزادی شعر می‌سراید. همین اقدام وی منجر به عصبانیت ضعیم‌الدوله شده و دستور می‌دهد تا دست‌ و پایش را بگیرند و در حضور زندانیان دیگر لب و دهانش را بدوزند. فرخی پس از آزادی از زندان به تهران کوچ کرد و در آن‌جا روزنامه‌ی طوفان را بنا نهاد تا با مقالات سیاسی جان خود را بیشتر فدای آزادی کند. او که در دوره‌ی هفتم مجلس شورای ملی، نماینده‌ی مردم یزد بود به خاطر اقداماتش علیه استبداد تهدید به مرگ می‌شود. لذا از ایران فرار کرده و به آلمان می‌رود اما به سبب تنگدستی پس از مدتی به ایران بر‌می‌گردد و به زندان می‌افتد. فرخی یزدی نهایتاً در مهرماه 1318 و همزمان با آخرین سال‌‌های عمر حکومت استبدادی رضاخان، در زندان با تزریق آمپول هوا به قتل می‌رسد.

منبع

آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد