روضهی پارتیزانی
حاج آقا با رفقایشان قرار میگذاشتند که مسیر از سر خیابان اصلی تا کوچه پسکوچههای خانهای که محل عزاداری بوده را با خاکستری که روی زمین بهعنوان نشانه میریختند مشخص کنند. کسی که میخواست در مجلس روضه حاضر شود باید رد خاکستر را میگرفت و به خانه مربوطه میرسید. تازه آنجا باید با آهنگ مخصوصی در بزند؛ مثلاً دو یا سه بار بزند تا متوجه شوند که این شخص دوست ماست و در را بر روی او باز کنند. به این ترتیب در پستوها و زیرزمینهای خانهها عزاداری برگزار میشد.
خاطراتی از «مبارزهی ملاعلی سیف»؛ موسس جمعیت اتحاد حسینی شیراز با ممنوعیت عزاداری در زمان رضاخان:
حاج ملاعلی سیف موسس جمعیت اتحاد حسینی شیراز است. در اواخر سلطنت احمدشاه قاجار، جلسات روضه خانگی در منزل حاج ملاعلی راه میافتد. این جلسات ابتدا بصورت ماهانه و در ابتدای هر ماه قمری و بعدها در شبهای جمعه هر هفته برگزار میشد. مراسم از حدود دو ساعت بعد از مغرب و با خواندن حدیث کساء، دعای توسل و دعای کمیل آغاز شده و با سخنرانی درباره مسائل شرعی و تفسیر قرآن بخش اول جلسه خاتمه مییافت.
پس از آن حضار دو ساعت در منزل حاج ملاعلی استراحت کرده و با مناجاتخوانی او برای نافلهی شب و مراسم قرآن به سر از خواب بیدار میشدند. بخش پایانی این مراسم هم برگزاری مراسم عزاداری و سینهزنی تا نماز صبح بود. بعد از نماز صبح از مردم حاضر در مراسم پذیرایی شده و برنامه به پایان میرسید.
بعد از شروع سلطنت رضاخان و ممنوعیت عزاداریها، حاج ملاعلی شیوههای جدیدی برای برگزاری مراسمات عزاداری خود قرار میدهد. اولین روش او برگزاری روضهی پارتیزانی در شاهچراغ است: «مرحوم پدر ما نقل میکنند که حاج ملاعلی به همراه دو، سه نفر از دوستان خود، در ایام دهه محرم در ایوان شاهچراغ چند دقیقه «حسین حسین» میکردند و سینه میزدند و بعد هم خارج میشدند والا توسط نیروهای ژاندارمری دستگیر میشدند. درواقع به صورت پارتیزانی مراسم عزاداری را برگزار میکردند.»
این روش در معابر عمومی نیز انجام میشده: یکی دیگر از تدبیرهای ایشان برای شکستن ممنوعیت عزاداریها این بود که به دوستان خود در محلات مختلف شیراز میگفتند منبر کوچکی را در سر یکی از کوچههای آن محله قرار دهند. وقتی چند روز گذشت و قرار گرفتن منبر در آن قسمت محله عادی شد، دوباره میگفتند که کنار منبر، فرش و چند روز بعد هم پارچهی سیاه قرار دهند.
چند روز بعد، ایشان با تعدادی از روحانیون و روضهخوانها هماهنگ میکردند تا در محلاتی که بساط روضه آماده شده، منبر کوتاهی بروند و با ده پانزده نفر مستمع اقامهی عزا کنند. یعنی بهطور هماهنگ و در یک زمان معین، مثلاً در ده نقطهی شهر مجلس ذکر اهل بیت برگزار میشد. حکومت هم بدلیل برگزاری جلسات بدون اعلام رسمی و یکباره از مواجهه و برخورد با آن عاجز بود.
روش دیگر مبارزه با این سیاست ضدفرهنگی رضاخان، برگزاری مجالس مخفیانه روضهی خانگی بود. این مراسمات معمولاً در زمان سحر برگزار میشد: حاج آقا با رفقایشان قرار میگذاشتند که مسیر از سر خیابان اصلی تا کوچه پسکوچههای خانهای که محل عزاداری بوده را با خاکستری که روی زمین بهعنوان نشانه میریختند مشخص کنند. کسی که میخواست در مجلس روضه حاضر شود باید رد خاکستر را میگرفت و به خانه مربوطه میرسید. گاهی اوقات هم روی دیوار با گچ خط میکشیدند و مسیر محل برگزاری روضه را مشخص میکردند. تازه آنجا باید با آهنگ مخصوصی در بزند؛ مثلاً دو یا سه بار بزند تا متوجه شوند که این شخص دوست ماست و در را بر روی او باز کنند. به این ترتیب در پستوها و زیرزمینهای خانهها عزاداری برگزار میشد.
برگزاری همین مراسمات بود که رژیم پهلوی را نسبت به حاج ملاعلی حساس کرد و دستور داد تا فعالیتهای او را محدود کنند: نیروهای شهربانی که در مقابل ایشان مستأصل شده بودند و نتوانسته بودند کارهای مخفیانهی ایشان را ردگیری کنند، تصمیم میگیرند مأموری را بصورت ۲۴ ساعته در ایام محرم همراه ایشان قرار دهند. حاج ملاعلی هم قبول میکند. روزهای اول محرم میگذرد و این مأمور هر روز همراه ایشان بود تا تاسوعا میرسد.
بعدازظهر تاسوعا حاج آقا به خانهی حاج محمود -که مداح هیئت ایشان بود- میرود. مأمور هم ایشان را همراهی میکرد. حاج محمود از دیدن ملاعلی تعجب میکند، ولی با خوشحالی و روی باز در را باز میکند و بعد از احوالپرسی با هم نماز مغرب و عشا را میخوانند.
بعد از نماز هم سفرهی شام را میاندازند. شام هم ظاهرا آبگوشت بوده. حاج آقا اینجا نقشهای به ذهنش میرسد. وقتی شام را میآورند برای مأمور هم یک پرس غذای کامل میآورند. وقتی غذایش تمام میشود، حاج ملاعلی به او خیلی جدی تعارف میکند تا بیشتر بخورد. او هم تا جا داشته میخورد و خیلی سنگین میشود.
بعد از شام حاج آقا وانمود میکند که معدهاش دچار مشکل شده و از حاج محمود میخواهد برای او نبات و گل گاوزبان بیاورد و بعد از خوردن جوشانده، به محمود میگوید اگر امکان داشته باشد من امشب به دلیل مشکل معده خانهی شما استراحت کنم و همانجا وسایل استراحت را میآورند و ایشان دراز میکشد. مأمور که بعد از غذا حسابی سنگین شده بود، در همان اتاق کنار ملاعلی دراز میکشد و خوابش میبرد.
حدود ساعت۱ حاج ملاعلی از خواب بیدار میشود و حاج محمود را هم بیدار میکند و با هم راهی یکی از خانههایی میشوند که قرار بوده مراسم شب عاشورا آنجا برگزار شود.
حاج محمود وقتی وارد سرداب خانه میشود و جمعیت را میبیند از خود بیخود شده و دم نوحه میگیرد. جمعیت هم از سرداب خارج و وارد حیاط میشوند و سینهزنی و عزاداری مفصلی برگزار میشود. بخاطر سروصدای ایجاد شده، مأموران شهربانی سر میرسند، ولی دوستان ملاعلی راضیشان میکنند که دردسری درست نکنند.
بعد از عزاداری، ملاعلی و حاج محمود دوباره به خانه برمیگردند و برای نماز صبح، مأمور را بیدار میکنند. مأمور هم احوال ملاعلی را میپرسد و ایشان وانمود میکند که حالش بهتر شده.
بعد از صبحانه، مأمور برای کاری به شهربانی میرود، ولی وقتی به شهربانی میرسد با او برخورد میکنند که «مگر ما تو را مأمور نکرده بودیم که از حاج ملاعلی مواظبت کنی؟» مأمور از همه جا بیخبر هم میگوید: «اتفاقا ایشان دیشب تا صبح کنار دست من خوابیده بود». مأمورین شهربانی هم گفته بودند تو هنوز طرف خودت را نشناختی و خبر نداری. دیشب حاج ملاعلی تا صبح در حال عزاداری بوده.» آن زمانها شیراز شهر کوچکی بود. مرزهای شهر دروازه کازرون، دروازه سعدی و دروازه اصفهان بود لذا صداها خیلی راحت در سطح شهر منتشر میشد و مأموران از قضایا باخبر میشدند.