فرستنده کاشان گیرنده کاشان
معرفی
حاج علی یزدانخواه؛ پدر شهید و کتابفروش قدیمی شهر کاشان؛ معتمد بازار و پشتوانه قدیمی طلاب و مدارس علمیه است که آداب معامله و کسبوکار او در بازار سنتی یادآور سلوک خاص بازاریان متدین قدیم است. ترکیب اخلاق شخصی و اخلاق صنفی او میتواند الگویی برای تمام کتابفروشان و بازاریان باشد. او میراثدار نسلی از مخلصین انقلاب اسلامی است که از این روزگار کیسهای ندوخته و سلامت نفس و نفَسش هنوز و همچنان مایه دلگرمی هرکسی است که پا به حجره ساده او بگذارد.
کتابفروشی
یزدانخواه پیش از انقلاب، بهترین راه برای روشنگری و بیداری مردم را در کتابفروشی یافت و با تمام توانش آن را انجام داد. انقلاب اسلامی که پیروز شد گفت: «من مسئولیتم را انجام دادم و حالا که جهاد و سپاه کتابفروشی دارند دیگر با یک مغازه کوچک که جای زیادی هم ندارد کتابفروشی نمیکنم و همان لوازمالتحریر را میفروشم». چون احساس میکرد آنها میتوانند نیاز مردم را تأمین کنند و او دارد کار موازی انجام میدهد. برای مدتی هم کتاب نیاورد اما از این نکته غافل بود که آنها تجربه او را ندارند و نمیتوانند با وجود مشکلاتی که کشور دچار آن بود به سرعت نیاز مطالعاتی مردم را پاسخگو باشند برای همین دوباره فعالیتش را با قدرت بیشتری آغاز کرد تا بتواند در حد توانش انقلاب را در این زمینه یاری کند.
آقای کتاب
1- نوجوانها و جوانهای سالهای دهه چهل و پنجاه همه کنجکاویشان را در یک کتابفروشی دو متری پیدا میکردند. بچههایی که دهه پنجاه به «کتابفروشی یزدانخواه» در بازار کاشان میرفتند امروز نوه دارند و نوههاشان شاید دیگر حاج علی یزدانخواه را نشناسند. اما آن کتابفروشی چیزی را در جان و روان پدرها و پدربزرگهاشان کاشته است که بچههای امروز با همان بزرگ میشوند.
2- کتابفروشها در آستانه انقلاب اسلامی یکی از محورهای مبارزه فکری و فرهنگی از طریق نشر آگاهی اسلامی بودند. برخی از آنها در این مسیر علیرغم پنهانکاری بسیار و ساخت یک شبکه نامرئی پخش کتاب و رساله در سراسر ایران به زندان افتادهاند و مورد بازحویی ساواک قرار گرفتهاند. با این حال پس از این همه سال و با وجود انتشار کتابهای بسیار در مورد شکلهای متنوع مبارزه سیاسی هیچ کتابی در توضیح شبکه پیچیده توزیع کتاب و رساله امام منتشر نشده است. چه کسانی و با چه انگیزهها و روشهایی دست به این کار زدهاند؟ گستره ارتباطات این شبکه از کجا تا به کجا بوده است؟ حساب و کتاب مالی این چرخه به چه شکل بوده است؟
3- حاج علی یزدانخواه؛ پدر شهید و کتابفروش قدیمی شهر کاشان یکی از سرمایههای اجتماعی امروز این شهر است؛ معتمد بازار و پشتوانه قدیمی طلاب و مدارس علمیه است که آداب معامله و کسبوکار او در بازار سنتی یادآور سلوک خاص بازاریان متدین قدیم است. ترکیب ویژه اخلاق شخصی و اخلاق صنفی او میتواند الگویی برای تمام کتابفروشان و بازاریان باشد. بیش از پنج دهه است که در بازار مغازه شناخته شدهای دارد ولی قناعت و فتوت را بیش از ثروت و حشمت دنیوی سرمایه خود ساخته است. او میراثدار نسلی از مخلصین انقلاب اسلامی است که از این روزگار کیسهای ندوخته و سلامت نفس و نفَسش هنوز و همچنان مایه دلگرمی هرکسی است که پا به حجره ساده او بگذارد. دیدار با او در واقع دیدار با کتاب است. مردی که یک عمر دغدغهاش حل سؤالات و نیازهای فکری و فرهنگی مردم از طریق پخش کتاب بوده است، حالا حرف که میزند جملهجملهاش بوی کتاب و نقل و روایت میدهد. آقای یزدانخواه این روزها پس از پنجاه سال که سر و صورتش را در کتابفروشی سفید کرده است با کتاب یکی شده و «آقای کتاب» شهر ماست؛ همانقدر پیر و مهربان، همانقدر نکتهسنج و مفید.
فرستنده یزدانخواه گیرنده یزدانخواه
بعد از 15 خرداد 42 رژیم نسبت به آیتالله خمینی و فعالیتهای ایشان خیلی حساس شد. حتی از بردن نامشان در منبرها هم ناراضی بود و نمیخواست ایشان به عنوان مرجع تقلید مطرح شود. ساواک هم انتشار رسالة ایشان را ممنوع و حتی عدهای را به خاطر پخش رسالهها بازداشت و زندانی کرد. ولی مردم باز هم دنبال رسالة آیتالله بودند. دیدم کاری که من باید انجام دهم این است که رسالة آقا را پخش کنم و به دست مردم برسانم. با زحمت زیادی رساله می¬آوردم. یکی از کتاب¬فروشی¬های تهران به نام مؤسسة علمیة اسلامیه رسالهها را چاپ می¬کرد و آن را برایم می¬فرستاد. روی آن هم می¬نوشت: «فرستنده: یزدانخواه/ گیرنده: یزدانخواه» تا اگر اتفاقی افتاد معلوم نشود از کجا تهیه شده است. اوایل چون جوان بودم نمی¬ترسیدم و رسالهها را در مغازه میگذاشتم اما بعداً رفقا گفتند اینجا خطرناک است. برای همین مکان آن را تغییر دادم. به بعضی از بازاریها می¬گفتم دو تومان از فروش این رسالهها برای شما و آنها راضی میشدند رسالهها را در مغازهشان پنهان کنم. مدتی هم آقای خدابخش کمکم میکرد. گاهی به او زنگ می¬زدم که تعدادی رساله آمده است. بندة خدا می¬آمد و آنها را به خانهاش می¬برد. بعد چندتا چندتا برایم می¬آورد. پنجتا می¬آورد و مخفی می¬کردم و یکییکی می¬فروختم تا تمام می¬شد.
نگارخانه