تفاوت میان نسخههای «نهضت را بسیار دوست داشتم!»
سطر ۱۴: | سطر ۱۴: | ||
[[رده: آذربایجان شرقی]] | [[رده:آذربایجان شرقی]] | ||
[[رده: | [[رده:اهالی عجب شیر]] | ||
[[رده: | [[رده:مبارزات انقلاب]] | ||
[[رده:دفاع مقدس]] | |||
[[رده:زنان]] | |||
[[رده:نهضت سواد آموزی]] | |||
[[رده:عناصر]] | |||
[[رده: دفاع مقدس]] | |||
[[رده: زنان]] | |||
[[رده: | |||
[[رده: |
نسخهٔ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۵
سال ۱۳۴۰ در عجبشیر متولد شد. ورودش به دبیرستان همزمان با انقلاب بود. بعد از انقلاب، به کمک چند نفر از دوستانش انجمن اسلامی مدرسه را تشکیل داد. یک سال بعد به پیشنهاد امام جمعهی عجب شیر، فرمانده بسیج فرهنگی خواهران عجبشیر شد. کارشان تبلیغ انقلاب اسلامی بود. از صبح تا عصر به روستاها میرفتند و برای مرم از انقلاب حرف میزدند. تبلیغ برای دختران ۱۶ ساله سختیهایی هم داشت؛ در بعضی از روستاها، مردم متعصب، با بیل و چماق و چوب دنبالشان میکردند.
بعد از مدتی تصمیم گرفت وارد نهضت شود. از صبح تا ظهر در سپاه کار میکرد و بعدازظهرها در نهضت تدریس داشت. ۱۹ ساله که شد، دادن خبر شهادت به خانوادهها هم به کارهایش اضافه شد. وقتی به خانه میرسید، به پدر اسم شهدای جدید را میگفت؛ شهدایی که بیشترشان را میشناخت.
بعد از ازدواج همراه همسرش راهی اهواز شد. ساکن خانههای سازمانی دشت آزادگان شدند. بیشتر روزها تنها بود. تصمیم گرفت دوباره وارد نهضت شود. تدریس یک آذریزبان برای عربزبانان، کار دشواری بود. شاگردانش از اهالی روستاهای اطراف سوسنگرد و هویزه بودند. درس دادن در کپر و دیدن سختیهای زندگی مردم عربزبان مصممترش کرد.
سال ۶۲ پادگان خانههای سازمان مورد حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفت. مدرسهی پادگان تخریب شد و حدود 250 نفر دانشآموز به شهادت رسیدند. یکی از دستان همسرش براثر شوک این این بمباران، بیحس شد.
سال ۷۴ به تبریز آمد و کار در نهضت را از سر گرفت. روز دوم دچار گرفتگی پا شد؛ سرمازده شده بود. بدنش دیگر توان آبوهوای کوهستانی را نداشت. حدود هشت روز در بیمارستان بستری بود. اما تسلیم نشد؛ چون نهضت را بسیار دوست داشت.
منبع
مصاحبه با خانم معصومه سیدیان از آموزشیاران نهضت سواد آموزی تبریز و اهواز، از طرف دفتر مطالعات جبهه فرهنگی آذربایجانشرقی.(۸ تیر ۱۳۹۴)