تفاوت میان نسخههای «پدر شهیدی که ترور شد»
زهرا رحیمی (بحث | مشارکتها) |
زهرا رحیمی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
وقتی پسرش محمد وارد سپاه شد و به جبهه رفت، بعد از مدتی آقایعقوب هم در جبهه حاضر بود. سال ۶۱ داشت برمیگشت خانه که محمد به او میگوید: '''بابا! برنگرد؛ عملیات داریم.''' آقایعقوب هم میماند تا در '''عملیات مسلمبنعقیل''' شرکت کند. محمد ۲۰ ساله در این عملیات به '''شهادت''' میرسد. آقایعقوب به تبریز برمیگردد تا بالای سر خانوادهاش باشد. | وقتی پسرش محمد وارد سپاه شد و به جبهه رفت، بعد از مدتی آقایعقوب هم در جبهه حاضر بود. سال ۶۱ داشت برمیگشت خانه که محمد به او میگوید: '''بابا! برنگرد؛ عملیات داریم.''' آقایعقوب هم میماند تا در '''عملیات مسلمبنعقیل''' شرکت کند. محمد ۲۰ ساله در این عملیات به '''شهادت''' میرسد. آقایعقوب به تبریز برمیگردد تا بالای سر خانوادهاش باشد. | ||
۱۶ آبان سال ۱۳۶۳ وقتی داشت دخل حمام را جمع وجور میکرد تا به خانه برگردد، مردی وارد حمام شده و به او شلیک میکند. یکی از گلولهها به پهلو و دیگری به سرش اصابت میکند. ۱۰ روز بعد یعنی | ۱۶ آبان سال ۱۳۶۳ وقتی داشت دخل حمام را جمع وجور میکرد تا به خانه برگردد، مردی وارد حمام شده و به او شلیک میکند. یکی از گلولهها به پهلو و دیگری به سرش اصابت میکند. ۱۰ روز بعد یعنی ۲۶ آبان در بیمارستان به شهادت میرسد. | ||
بعد از مدتی منافقی که '''شهید یعقوب حسینزاده''' را ترور کرده بود دستگیر می شود. اعتراف میکند لیستی را از عراق برای آنها فرستاده بودند تا افراد توی لیست را ترور کنند که از جمله ترور شدگان یک تعمیرکار بخاری و یک قصاب بود. اسم پدرٍ داماد آقایعقوب هم در لیست نوشته شده بود؛ ابوالشهدا '''حاج رجب محمدخانلی.''' | بعد از مدتی منافقی که '''شهید یعقوب حسینزاده''' را ترور کرده بود دستگیر می شود. اعتراف میکند لیستی را از عراق برای آنها فرستاده بودند تا افراد توی لیست را ترور کنند که از جمله ترور شدگان یک تعمیرکار بخاری و یک قصاب بود. اسم پدرٍ داماد آقایعقوب هم در لیست نوشته شده بود؛ ابوالشهدا '''حاج رجب محمدخانلی.''' | ||
نسخهٔ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۲۳
آقایعقوب کارگر حمام بود و پشت صندوق مینشست. مردی کم حرف، خوشاخلاق و بسیار خانواده دوست که همه او را به عنوان یک حزباللهی میشناختند. جوان که بود خبر شورشی را به همسرش میدهد که به خاطر تبعید یک سید به پا شده بود. از همان موقع با شاه مخالف بود. دوران انقلاب همراه دو پسرش در تمام راهپیماییها شرکت میکرد و بعد از انقلاب هر سه در مسجد محله بصورت شبانهروزی فعالیت میکردند. در جریان خلق مسلمان از مخالفان شدید آنها بود. در درگیریها حضور داشت و بعد از آن به مجروحان مخالف خلق مسلمان که در بیمارستان بستری میشدند، کمک میکرد.
وقتی پسرش محمد وارد سپاه شد و به جبهه رفت، بعد از مدتی آقایعقوب هم در جبهه حاضر بود. سال ۶۱ داشت برمیگشت خانه که محمد به او میگوید: بابا! برنگرد؛ عملیات داریم. آقایعقوب هم میماند تا در عملیات مسلمبنعقیل شرکت کند. محمد ۲۰ ساله در این عملیات به شهادت میرسد. آقایعقوب به تبریز برمیگردد تا بالای سر خانوادهاش باشد.
۱۶ آبان سال ۱۳۶۳ وقتی داشت دخل حمام را جمع وجور میکرد تا به خانه برگردد، مردی وارد حمام شده و به او شلیک میکند. یکی از گلولهها به پهلو و دیگری به سرش اصابت میکند. ۱۰ روز بعد یعنی ۲۶ آبان در بیمارستان به شهادت میرسد. بعد از مدتی منافقی که شهید یعقوب حسینزاده را ترور کرده بود دستگیر می شود. اعتراف میکند لیستی را از عراق برای آنها فرستاده بودند تا افراد توی لیست را ترور کنند که از جمله ترور شدگان یک تعمیرکار بخاری و یک قصاب بود. اسم پدرٍ داماد آقایعقوب هم در لیست نوشته شده بود؛ ابوالشهدا حاج رجب محمدخانلی.
منبع
مصاحبه ی زهرا رحیمی با خانم طاهره ملکی (همسر شهید یعقوب حسینزاده). زنان انقلاب. از طرف دفتر مطالعات جبهه فرهنگی. (۵ مرداد ۹۹)