تفاوت میان نسخه‌های «برادران فدائی اسلام»

از قصه‌ی ما
سطر ۳: سطر ۳:
این دو برادر از موثرترین افراد فدائیان اسلام بودند که اهل '''سنقر''' بودند. فرزندان '''سید محمدرضا مجتهد قمی واحدی''' که ایشان هم مردی فرهیخته و از علمای مبارز بود که در دوره ی '''رضا شاه''' با وجود فشارهای سیاسی و مذهبی، از تبلیغ بازنایستاده بود و مادر ایشان از خانواده ی آل آقا و از اعقاب و بازماندگان '''وحید بهبهانی''' در '''کرمانشاه''' بود.
این دو برادر از موثرترین افراد فدائیان اسلام بودند که اهل '''سنقر''' بودند. فرزندان '''سید محمدرضا مجتهد قمی واحدی''' که ایشان هم مردی فرهیخته و از علمای مبارز بود که در دوره ی '''رضا شاه''' با وجود فشارهای سیاسی و مذهبی، از تبلیغ بازنایستاده بود و مادر ایشان از خانواده ی آل آقا و از اعقاب و بازماندگان '''وحید بهبهانی''' در '''کرمانشاه''' بود.


'''شهید سید محمد واحدى''' در خانواده اى مشهور به فضل و [[تقوا|تقوى]] در کرمانشاه متولد شد. بیش از ۵ سال نداشت که پدر بزرگوارش، آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمى (واحدى) را از دست داد. وی از گروه «فدائیان اسلام» بود که در سال ۱۳۳۴ شمسی به همراه [[شهید نواب صفوی|شهید نواب صفوى]]، به جرم مبارزه و قیام مسلحانه بر ضد سلطنت پهلوی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
=='''شهید سید محمد واحدى''' ==
[[پرونده:M vahedi.jpg|بندانگشتی|شهید سید محمد واحدى]]
[[پرونده:سید محمد واحدی.jpg|بندانگشتی|شهید سید محمد واحدی]]
'''شهید سید محمد واحدى''' در خانواده اى مشهور به فضل و تقوا در کرمانشاه متولد شد. بیش از ۵ سال نداشت که پدر بزرگوارش، آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمى (واحدى) را از دست داد. وی از گروه «فدائیان اسلام» بود که در سال ۱۳۳۴ شمسی به همراه شهید نواب صفوى، به جرم مبارزه و قیام مسلحانه بر ضد سلطنت پهلوی به شهادت رسید.


==شروع مبارزات==
==شروع مبارزات==


سید محمد واحدى ابتدا در «سُنقر کلیائى» به تحصیل پرداخت و بعد به همراه خانواده اش به [[قم]] آمد. در دبیرستان «حکیم  نظامى» قم ادامه تحصیل داد، همزمان با تحصیل، خود و برادرش سید عبدالحسین، با اجازه مادر به [[تهران]] آمده و براى مبارزه با [[ظلم]] و ستم و فساد، به دیگر برادران خود به گروه «فدائیان اسلام» پیوستند.<ref>همان.</ref>
سید محمد واحدى ابتدا در «'''سُنقر کلیائى'''» به تحصیل پرداخت و بعد به همراه خانواده اش به '''قم''' آمد. در '''دبیرستان «حکیم  نظامى»''' قم ادامه تحصیل داد، همزمان با تحصیل، خود و برادرش '''سید عبدالحسین،''' با اجازه مادر به '''تهران''' آمده و براى مبارزه با ظلم و ستم و فساد، به دیگر برادران خود به گروه «فدائیان اسلام» پیوستند.


سید محمد به خاطر عشق به [[اسلام]] و پیشرفت نهضت، لحظه اى آرام نمى نشست و در همان جو اختناق، اعلامیه هاى فدائیان اسلام را پخش مى کرد و به همین دلیل از طرف پلیس طاغوت دستگیر و مضروب شد.
سید محمد به خاطر عشق به اسلام و پیشرفت نهضت، لحظه اى آرام نمى نشست و در همان جو اختناق، اعلامیه هاى فدائیان اسلام را پخش مى کرد و به همین دلیل از طرف پلیس طاغوت دستگیر و مضروب شد.


پس از اعدام انقلابى «رزم آراء» نیز دستگیر شد. دفاعیاتش در هنگام محاکمه اوج عظمت روحى او را بر همگان آشکار ساخت، طوری که همه مبهوت و متحیر شدند. او در طول مبارزه اش یک بار به بندرعباس تبعید شد و آن‌گاه که [[شهید نواب صفوی|شهید نواب صفوى]] از این موضوع مطلع شد، به شدت متأثر گردید.<ref>شهداى روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر، على ربانى خلخالى، ج۱، ص۲۱۷.</ref>
پس از '''اعدام انقلابى''' «'''رزم آراء'''» نیز دستگیر شد. دفاعیاتش در هنگام محاکمه اوج عظمت روحى او را بر همگان آشکار ساخت، طوری که همه مبهوت و متحیر شدند. او در طول مبارزه اش یک بار به '''بندرعباس''' '''تبعید''' شد و آن‌گاه که شهید نواب صفوی از این موضوع مطلع شد، به شدت متأثر گردید.  


==نگاهى به تاریخ فدائیان اسلام==
براى پى بردن به اوج آگاهى سیاسى و اجتماعى سید محمد واحدى، متن مقاله او را که نگاهى به تاریخ پیدایش «فدائیان اسلام» است، از نظر مى گذرانیم:
«سال‌هاى بعد از شهریور «بیست» که از فشار زیاد هرج و مرج، مردم به هر نقطه اى متشبث مى شدند، موقعیت خوبى بود که شیادان اجتماع دام‌هاى سوءاستفاده خود را بگسترند. هر کس بنابر استعداد و موقعیت و طرز تفکرش، چاهى فرا راه اجتماع بکند و غالب حزب سازى ها و مسلک تراشى ها نیز در همین سال‌ها شروع شد.
در این موقع احمد کسروى هم که در ایام جوانى بر اثر اختلافاتى از محیط روحانیت خارج شده و کینه روحانیت را به دل گرفته بود، فرصتى مناسب دید که انتقامى بازستاند و دکانى باز کرد تا دنیایى آباد براى خود بسازد. این فکر در مغز او قوت گرفت و شروع بکار نمود و نشریاتى منتشر کرد. اندک اندک که بازارش رونقى گرفت، اهانت به مقدسات دینى را شروع نمود. این خود زنگ خطرى بود که در گوش مسلمین به صدا درآمد. دست‌هایى نامرئى که همیشه صداهایى را که ایجاد [[نفاق]] مى کند، تقویت مى نمایند، شروع به فعالیت کردند و مسلک کسروى را روز به روز توسعه دادند و در اطراف آن سر و صدا راه انداختند به امید آن که باز هم مسلمانان را به جنگ و نفاق داخلى مشغول کرده، به اجراى نقشه هاى ظالمانه خود موفق شوند.
در این موقع غالب نویسندگان مسلمان مبارزات قلمى خود را آغاز نموده و در فکر ریشه کن کردن نهال مفسدى بودند که داشت در اعماق قلوب بى خبران از معارف [[اسلام]] ریشه مى دوانید ولى کسروى مطالب مستدل آنان را با سفسطه و ناسزا پاسخ مى داد. ...کارهاى کسروى کم‌کم در اثر تقویت بیگانگان غوغایى به پا کرد. مقدارى از نشریاتش به [[نجف]] اشرف که آن روز مرکز اول روحانیت و [[حوزه علمیه]] بود، مى رسد. یکى از آن کتب در یکى از مدارس نجف (مدرسه آخوند) به حجره اى راه مى یابد که آنجا محل اقامت «[[شهید نواب صفوی|سید مجتبى نواب صفوى]]» بود.
سید مجتبى نواب صفوى که در آن ایام بیستمین سال زندگى خود را طى مى کرد، جوانى بود که در سال ۱۳۰۳ در محله خانى آباد تهران و در یک خانواده متدین پا به جهان نهاده، سنین کودکى را در همان محله طى نموده، دوران تحصیل ابتدایى را در «دبستان حکیم نظامى» گذرانیده، سپس وارد «دبیرستان صنعتى» گردید و پس از چندى به منظور تکمیل تحصیلات بار سفر بسته و از طریق اهواز، به [[نجف]] رفت.
نواب صفوى در اندک مدتى با زبان عربى آشنا شد و با حرارت و گرمى خاص خود، دوستانى علاقمند یافت... هنوز بیش از چند سال از تحصیل وى نگذشته بود که روزى در حجرة مدرسه، کتابى از کسروى به دستش رسید که آتشى به قلبش زد و از جاى حرکتش داد و با خود گفت: چگونه یک فرد مسلمان زنده باشد و با ساحت اولیاء دین جسارت شود؟ آیا سزاوار است؟
در عرض چند روز در میان طلاب و علماء نجف هیجانى ایجاد نمود و بالاخره بنابر تصمیم بعضى از علماء نجف بنا شد که ایشان به نمایندگى از طرف [[حوزه علمیه]] به [[ایران|ایران]] آمده و پس از انجام مقدماتى در مسیر راه به [[تهران]] وارد شود و با تغییر افکار منحرف شده جوانان، بساط کسروى را جمع کند، ولى به عللى این نقشه تغییر یافت و به طور عادى از طریق بصره وارد ایران شد و در ابتداى ورود به ایران، مردم به ایشان اطلاع دادند که کسروى در آبادان عده زیادى از جوانان را اغفال نموده است و بدین مناسبت، چند روزى در آبادان توقف کرد».<ref>فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۲، سال اول، زمستان ۱۳۷۰، ص۷.</ref>


==خصوصیات اخلاقى و مبارزاتى ==
==خصوصیات اخلاقى و مبارزاتى ==