تفاوت میان نسخههای «دهلیز انتظار»
(صفحهای تازه حاوی «'''دهلیز انتظار''' بندانگشتی '''دهلیز انتظار روایت داستانی از...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۲۵: | سطر ۲۵: | ||
[[رده: دفاع مقدس]] | [[رده: دفاع مقدس]] | ||
[[رده: عناصر]] | [[رده: عناصر]] | ||
[[رده: آثار]] | |||
[[رده: همدان]] | |||
== منابع == | == منابع == | ||
[https://www.mehrnews.com/news/4677480/%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF اثر تازهای از حمید حسام منتشر شد] | [https://www.mehrnews.com/news/4677480/%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF اثر تازهای از حمید حسام منتشر شد] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۱۶
دهلیز انتظار
دهلیز انتظار روایت داستانی از تنهایی و رهایی یک فرمانده خسته و زخمی است در عملیات کربلای ۴. فرمانده گردان پیادهای که در میان ده ها قایق، تنها قایق او به مدد غواص های خط شکن در آنسوی اروند میرسد و بعد از یک روز نبرد در ساحل عراق با اصرار برادر خود صمد که زخمی شده بود مجبور به بازگشت شده و به ناچار داخل یک کشتی در فاصله ای نزدیک به ساحل دشمن پنهان شود.
حمید حِسام متولد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی، نامیآشنا در عرصه خاطره نگاری و داستان دفاع مقدس است. وی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است که سابقه معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس را نیز در کارنامه دارد.
حمید حسام با کتاب غواصها بوی نعنا میدهند که نوعی خاطره نگاری در حوزه ادبیات دفاع مقدس است، به جامعه ادبی معرفی شد که این اثر همزمان با سی و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران توسط انتشارات شهید کاظمی تجدید چاپ شده است.
مجموعه داستانهای کوتاه «دهلیز انتظار» اثر دوم این نویسنده تواناست که در این انتشارات به چاپ رسیده است. این اثر پیش از این به قلم اسماعیل اریب به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
کشتی تا گلو میان گل نشسته بود، اما با همه سنگینی اش مثل پر کاهی روی دست های اروند بود. امواج سینه می کشیدند و کوهه کوهه خودشان را می کوبیند روی بدنه زنگ زده پوسیده اش.
کم کم آب از دیواره کشتی بالا می کشید، به جان سوراخ ها می افتاد، سر ریز می شد و زانو های زخمی ستار را در خود فرو می بلعید. باید بیرون میزد به هر طریق ممکن.
ماندن در کشتی، بیخ گوش عراقی ها، مرگ تدریجی بود. گل های خشک شده ی دور پلک ها و مژه هایش را با پشت دست ریخت. با زحمت تن زخم دارش را تا یک سکوی آهنی بالا کشید و از دهلیزی که موشک آر. پی. جی میان سینه کشتی انداخته بود، سر به بیرون برد...
کتاب داستانی دهلیز انتظار به قلم توانای حمید حسام در قطع رقعی و ۶۴ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.