تفاوت میان نسخه‌های «دوکوهه ی غرب کشور»

از قصه‌ی ما
سطر ۱۰: سطر ۱۰:


'''سردار شاهویسی''' یکی از رزمنگانی که در طول جنگ در نقطه نقطه جبهه غری کشور جنگیده است، در روایتگری از مناطق جنگی غرب از '''سال ۶۳''' و بمباران پادگان با بمب های خوشه ای رژیم بعث اینچنین می‏گوید:
'''سردار شاهویسی''' یکی از رزمنگانی که در طول جنگ در نقطه نقطه جبهه غری کشور جنگیده است، در روایتگری از مناطق جنگی غرب از '''سال ۶۳''' و بمباران پادگان با بمب های خوشه ای رژیم بعث اینچنین می‏گوید:
''«شدت حملات خیلی زیاد بود. بیشترین تلفات را هم دشمن در همان حمله به ما تحمیل کرد.» او به آن موقع برمی‏گردد. وقتی که مجروحان از شدت موج انفجار گوشت بدنشان از استخوان‏ها جدا شده بود: «تنها رگ بود و استخوان. با این حال هنوز زنده بودند و زجر می‏کشیدند.»
''«شدت حملات خیلی زیاد بود. بیشترین تلفات را هم دشمن در همان حمله به ما تحمیل کرد.» ''او به آن موقع برمی‏گردد. وقتی که مجروحان از شدت موج انفجار گوشت بدنشان از استخوان‏ها جدا شده بود: ''«تنها رگ بود و استخوان. با این حال هنوز زنده بودند و زجر می‏کشیدند.»
''


''
==خائنین پادگان ابوذر ==
==خائنین پادگان ابوذر ==
[https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/04/07/2040828/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-7%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%A6%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1 مرتضی محمودی] از '''بازماندگان حادثه هفتم تیرماه سال 1360''' چنین می گوید:
[https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/04/07/2040828/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-7%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%A6%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1 مرتضی محمودی] از '''بازماندگان حادثه هفتم تیرماه سال 1360''' چنین می گوید:
۲ فرمانده در '''منطقه غرب''' بودند که هر دو '''اعدام''' شدند. یکی فرمانده لشکر ۸۱ کرمانشاه و یکی فرمانده تیپ در گیلانغرب بود که '''سرهنگ کبیری''' نام داشت. من بار‌ها با این‌ها برخورد کردم و احساس کردم این‌ها صادق نیستند و خیانت می‌کنند. این را به مسئولین گفتم؛ اما برای این گفته‌ام دلیلی نداشتم. یک بار با چند نفر از نمایندگان ازجمله شهید آیت الله شاه آبادی به منطقه غرب کشور رفتیم. آن وقت به آن‌ها گفتیم که این دو نفر خائن‌اند. آن‌ها به من می‌گفتند شما تندرو هستی، قضاوت تندی می‌کنی و باور نکردند.<ref>mshrgh.ir/596686</ref>
۲ فرمانده در '''منطقه غرب''' بودند که هر دو '''اعدام''' شدند. یکی '''فرمانده لشکر ۸۱ کرمانشاه''' و یکی '''فرمانده تیپ در گیلانغرب''' بود که '''سرهنگ کبیری''' نام داشت. من بار‌ها با این‌ها برخورد کردم و احساس کردم این‌ها صادق نیستند و '''خیانت''' می‌کنند. این را به مسئولین گفتم؛ اما برای این گفته‌ام دلیلی نداشتم، گفتم رفتار‌ها و موضع‌گیری‌های این‌ها نشان می‌دهد که صادق نیستند و خیانت می‌کنند؛ اما ایشان قبول نمی‌کردند. تا اینکه چند وقت بعد مشخص شد این دو '''جاسوس''' هستند و با عراق ارتباط دارند و اعدام شدند.  


در سفری دیگر به منطقه غرب کشور که آیت الله شاه‌آبادی، آیت‌الله نوری همدانی و آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی قضایی کشور حضور داشتند، من دوباره این موضوع را مطرح کردم، آیت‌الله شاه‌آبادی که روحش شاد باد، به من گفتند که تو جوانی و تندروی می‌کنی. گفتم رفتار‌ها و موضع‌گیری‌های این‌ها نشان می‌دهد که صادق نیستند و خیانت می‌کنند؛ اما ایشان قبول نمی‌کردند. تا اینکه چند وقت بعد مشخص شد این دو جاسوس هستند و با عراق ارتباط دارند و اعدام شدند. شهید شاه آبادی آمد عذرخواهی و روبوسی کرد. روحش شاد باد.
قرار بود عملیاتی برای '''بازپس‌گیری تنگ حاجیان'''  انجام شود. یک عده نیروی ژاندارمری و ارتشی از '''ایلام''' آمده بودند و قرار بود با سایر نیرو‌ها در آنجا عملیاتی کنند. نیروهای سپاه و بسیج باید ارتفاع '''چغالوند''' را تصرف می‌کردند. جاده گیلانغرب به سرپل ذهاب نیز در این تنگ بود که در دست عراقی‌ها بود. ارتشی‌ها نیز قرار بود تنگ حاجیان را آزاد کنند که کاری آسان‌تر بود. من در آن عملیات در مقر فرماندهی بودم. از ارتش '''سرهنگ کبیری''' بود و از سپاه نیز فرمانده‌ی آن منطقه بود. آن وقت هنوز '''حسین الله کرم''' به گیلانغرب نیامده بود.


قرار بود عملیاتی برای بازپس‌گیری تنگ حاجیان انجام شود. یک عده نیروی ژاندارمری و ارتشی از ایلام آمده بودند و قرار بود با سایر نیرو‌ها در آنجا عملیاتی کنند. نیروهای سپاه و بسیج باید ارتفاع چغالوند را تصرف می‌کردند. چغالوند ارتفاعی بلند مسلط به دشت گیلانغرب و روبروی تنگ حاجیان بود. جاده گیلانغرب به سرپل ذهاب نیز در این تنگ بود که در دست عراقی‌ها بود. ارتشی‌ها نیز قرار بود تنگ حاجیان را آزاد کنند که کاری آسان‌تر بود. من در آن عملیات در مقر فرماندهی بودم. از ارتش سرهنگ کبیری بود و از سپاه نیز فرمانده‌ی آن منطقه بود. آن وقت هنوز حسین الله کرم به گیلانغرب نیامده بود.
عملیات نیمه‌های شب شروع شد. نیروهای سپاه و بسیج دو سه ساعت بعد چغالوند را گرفتند؛ اما در این سو هرچه بی‌سیم زدیم خبری نشد. پس از مدتی '''ارتباط بی‌سیمی نیز قطع شد'''. ساعت ۸ و نیم صبح سوار جیپی شدیم و از تنگ کورک به پشت تنگ حاجیان رفتیم تا ببینیم چه شده است. از تنگ کورک که رد شدیم دیدیم مقداری تجهیزات نظامی خودمان زیر سنگی تلنبار شده است، فرمانده سپاه هم از خدا خواسته همه را بار زد و برد. چون آن‌ها از طرف بنی صدر در تنگنا بودند و به سختی به آن‌ها تجهیزات و مهمات داده می‌شد. کمی جلو‌تر در کنار چشمه‌ای دیدیم نیرو‌ها نشسته‌اند. گفتیم فرمانده‌تان کجاست؟ گفتند: '''ما رفتیم، فرمانده‌مان اسیر شد، شکست خوردیم و برگشتیم.''' با کبیری و آن فرمانده سپاهی تا بالای تنگ حاجیان رفتیم اما خبری از نیروهای عراقی نبود. من برداشتم این بود که آن فرمانده که سرگردی هم بود خودش را تسلیم کرده است که من در این قضیه نسبت به کبیری سوظن داشتم.


عملیات نیمه‌های شب شروع شد. نیروهای سپاه و بسیج دو سه ساعت بعد چغالوند را گرفتند؛ اما در این سو هرچه بی‌سیم زدیم خبری نشد. پس از مدتی ارتباط بی‌سیمی نیز قطع شد. ساعت ۸ و نیم صبح سوار جیپی شدیم و از تنگ کورک به پشت تنگ حاجیان رفتیم تا ببینیم چه شده است. از تنگ کورک که رد شدیم دیدیم مقداری تجهیزات نظامی خودمان زیر سنگی تلنبار شده است، فرمانده سپاه هم از خدا خواسته همه را بار زد و برد. چون آن‌ها از طرف بنی صدر در تنگنا بودند و به سختی به آن‌ها تجهیزات و مهمات داده می‌شد. کمی جلو‌تر در کنار چشمه‌ای دیدیم نیرو‌ها نشسته‌اند. گفتیم فرمانده‌تان کجاست؟ گفتند: ما رفتیم، فرمانده‌مان اسیر شد، شکست خوردیم و برگشتیم. با کبیری و آن فرمانده سپاهی تا بالای تنگ حاجیان رفتیم اما خبری از نیروهای عراقی نبود. من برداشتم این بود که آن فرمانده که سرگردی هم بود خودش را تسلیم کرده است که من در این قضیه نسبت به کبیری سوظن داشتم.
== سرپیچی از دستور مافوق، مانع از سقوط پادگان ==
== سرپیچی از دستور مافوق، مانع از سقوط پادگان ==
در روزهای اول جنگ '''شهید خلبان اکبر شیرودی''' و '''شهید پاسدار وصالی''' با تخلف از دستور بنی صدر و فرماندهی برای تخلیه ی پادگان و منهدم کردن انبارهای مهمات، با چهار فروند هلی کوپتر از تخلیه و سقوط پادگان جلوگیری کردند.
در روزهای اول جنگ '''شهید خلبان اکبر شیرودی''' و '''شهید پاسدار وصالی''' با تخلف از دستور بنی صدر و فرماندهی برای تخلیه ی پادگان و منهدم کردن انبارهای مهمات، با چهار فروند هلی کوپتر از تخلیه و سقوط پادگان جلوگیری کردند.
سطر ۳۸: سطر ۳۷:
* [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B0%D8%B1 پادگان ابوذر]. ویکی پدیا.
* [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B0%D8%B1 پادگان ابوذر]. ویکی پدیا.
* [mehrnews.com/xSM4b سه خلبانی که با ۴ بالگرد مانع سقوط پادگان ابوذر شدند]. خبرگزاری مهر.  مهر ۱۳۹۹.
* [mehrnews.com/xSM4b سه خلبانی که با ۴ بالگرد مانع سقوط پادگان ابوذر شدند]. خبرگزاری مهر.  مهر ۱۳۹۹.
* [https://www.mashreghnews.ir/news/596686/بنی-صدر-ماموریت-داشت-جنگ-اتفاق-بیافتد بنی صدر ماموریت داشت جنگ اتفاق بیافتد]. مشرق. 9 تیر 95.
* [https://www.mashreghnews.ir/news/596686 بنی صدر ماموریت داشت جنگ اتفاق بیافتد]. مشرق. 9 تیر 95.
* [https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/04/07/2040828/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-7%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%A6%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1 گفتگو با بازمانده انفجار هفتم تیر]. تسنیم. ۰۷ تير ۱۳۹۸.  
* [https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/04/07/2040828/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-7%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%A6%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1 گفتگو با بازمانده انفجار هفتم تیر]. تسنیم. ۰۷ تير ۱۳۹۸.  


* []
* []

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۰۹

پادگان ابوذر

پادگان ابوذر

پادگان ابوذر را دوکوهه غرب کشور می خوانند. این پادگان که در 20 کیلومتری جنوب شرقی شهر سرپل ذهاب قرار دارد، مقر تیپ 3 ابوذر از لشکر 81 زرهی بوده است. پادگان ابوذر دقیقا مانند پادگان دوکوهه، مرکز تجمع نیرو و پشتیبانی یگان های خودی بود،اما با دو تفاوت عمده: یکی این که این پادگان در دفاع مقدس همواره در معرض بمباران و موشکباران و اشغال قرار داشته است، و دوم این که این پادگان بسیار وسیعتر از پادگان دوکوهه می باشد.

در حال حاضر تعدادی از ساختمان های این پادگان به حالت دست نخورده باقی مانده است که یکی از نقاط مورد بازدید کاروان های راهیان نور است.


بمباران پادگان

بمباران رزمندگان مستقر در این پادگان در تاریخ های 6 و 18 اسفندماه 1363 که آماده ی اجرای عملیاتی در جنوب سومار بودند، ورق دیگری از تاریخ سراسر مظلومیت رزمندگان اسلام را ورق زد. این عملیات قرار بود همزمان با عملیات بدر در جنوب انجام شود که بنا بر دلایلی منتفی شد.

سردار شاهویسی یکی از رزمنگانی که در طول جنگ در نقطه نقطه جبهه غری کشور جنگیده است، در روایتگری از مناطق جنگی غرب از سال ۶۳ و بمباران پادگان با بمب های خوشه ای رژیم بعث اینچنین می‏گوید: «شدت حملات خیلی زیاد بود. بیشترین تلفات را هم دشمن در همان حمله به ما تحمیل کرد.» او به آن موقع برمی‏گردد. وقتی که مجروحان از شدت موج انفجار گوشت بدنشان از استخوان‏ها جدا شده بود: «تنها رگ بود و استخوان. با این حال هنوز زنده بودند و زجر می‏کشیدند.»

خائنین پادگان ابوذر

مرتضی محمودی از بازماندگان حادثه هفتم تیرماه سال 1360 چنین می گوید: ۲ فرمانده در منطقه غرب بودند که هر دو اعدام شدند. یکی فرمانده لشکر ۸۱ کرمانشاه و یکی فرمانده تیپ در گیلانغرب بود که سرهنگ کبیری نام داشت. من بار‌ها با این‌ها برخورد کردم و احساس کردم این‌ها صادق نیستند و خیانت می‌کنند. این را به مسئولین گفتم؛ اما برای این گفته‌ام دلیلی نداشتم، گفتم رفتار‌ها و موضع‌گیری‌های این‌ها نشان می‌دهد که صادق نیستند و خیانت می‌کنند؛ اما ایشان قبول نمی‌کردند. تا اینکه چند وقت بعد مشخص شد این دو جاسوس هستند و با عراق ارتباط دارند و اعدام شدند.

قرار بود عملیاتی برای بازپس‌گیری تنگ حاجیان انجام شود. یک عده نیروی ژاندارمری و ارتشی از ایلام آمده بودند و قرار بود با سایر نیرو‌ها در آنجا عملیاتی کنند. نیروهای سپاه و بسیج باید ارتفاع چغالوند را تصرف می‌کردند. جاده گیلانغرب به سرپل ذهاب نیز در این تنگ بود که در دست عراقی‌ها بود. ارتشی‌ها نیز قرار بود تنگ حاجیان را آزاد کنند که کاری آسان‌تر بود. من در آن عملیات در مقر فرماندهی بودم. از ارتش سرهنگ کبیری بود و از سپاه نیز فرمانده‌ی آن منطقه بود. آن وقت هنوز حسین الله کرم به گیلانغرب نیامده بود.

عملیات نیمه‌های شب شروع شد. نیروهای سپاه و بسیج دو سه ساعت بعد چغالوند را گرفتند؛ اما در این سو هرچه بی‌سیم زدیم خبری نشد. پس از مدتی ارتباط بی‌سیمی نیز قطع شد. ساعت ۸ و نیم صبح سوار جیپی شدیم و از تنگ کورک به پشت تنگ حاجیان رفتیم تا ببینیم چه شده است. از تنگ کورک که رد شدیم دیدیم مقداری تجهیزات نظامی خودمان زیر سنگی تلنبار شده است، فرمانده سپاه هم از خدا خواسته همه را بار زد و برد. چون آن‌ها از طرف بنی صدر در تنگنا بودند و به سختی به آن‌ها تجهیزات و مهمات داده می‌شد. کمی جلو‌تر در کنار چشمه‌ای دیدیم نیرو‌ها نشسته‌اند. گفتیم فرمانده‌تان کجاست؟ گفتند: ما رفتیم، فرمانده‌مان اسیر شد، شکست خوردیم و برگشتیم. با کبیری و آن فرمانده سپاهی تا بالای تنگ حاجیان رفتیم اما خبری از نیروهای عراقی نبود. من برداشتم این بود که آن فرمانده که سرگردی هم بود خودش را تسلیم کرده است که من در این قضیه نسبت به کبیری سوظن داشتم.

سرپیچی از دستور مافوق، مانع از سقوط پادگان

در روزهای اول جنگ شهید خلبان اکبر شیرودی و شهید پاسدار وصالی با تخلف از دستور بنی صدر و فرماندهی برای تخلیه ی پادگان و منهدم کردن انبارهای مهمات، با چهار فروند هلی کوپتر از تخلیه و سقوط پادگان جلوگیری کردند.

به نقل از سرهنگ خلبان نریمان شاداب
سه خلبانی که با ۴ بالگرد مانع سقوط پادگان ابوذر شدند

دو کوهه غرب کشور

معرفی پادگانی بسیار بزرگتر و مهم تر از پادگان دوکوهه، این بار در غرب کشور؛ پادگانی که چند ده هزار نیرو را پشتیبانی میکرده؛ اما به خاطر این که تبلیغ موثری مثل پادگان دو کوهه درباره آن نشده است مورد قرار نگرفته است؛ هزاران خاطره در دل پادگان ابوذر نهفته باقی مانده است؛ خاطرات بسیار زیادی که این پادگان از ده ها هزار رزمنده ای که از این پادگان به جبهه های جنگ اعزام میشدند، همگی قابلیت این را دارند که پادگان ابوذر را به دوکوهه ی غرب تبدیل کنند. تا جایی که حضرت آقا در جایی میفرماییند که پادگان ابوذر را به دوکوهه ی غرب تبدیل کنید،با حفظ هویت ارتشی آن.

منابع

  • []