تفاوت میان نسخه‌های «جوان غیور تبریزی»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «شهید حامد جوانی در 26 آبان سال 69 در شهر تبریز دیده به جهان گشود. از کودکی در همه...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۲۵: سطر ۲۵:
[[رده: عناصر]]
[[رده: عناصر]]
[[رده: وقایع]]
[[رده: وقایع]]
[[رده: تبریز]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۰۴

شهید حامد جوانی در 26 آبان سال 69 در شهر تبریز دیده به جهان گشود. از کودکی در همه کارها نمونه بود و همیشه در سر سودای سربازی مولایش را داشت و عاشق روضه های حضرت عباس (ع) بود. سال 1388 به استخدام سپاه پاسداران درآمد و همزمان در رشته علوم نظامی مشغول تحصیل شد.

Shahid-hamede-javani.jpg


اعزام به سوریه

او دو مرتبه به سوریه رفت. اولی در بهمن ماه سال 93 بود و تقریبا خانواده به غیر از چند تماسی که خود حامد از سوریه می-گرفت راه ارتباطی نداشتند. قبل از اعزام اولش با خانواده این قرار را گذاشته بود که 6 فروردین 94 مراسم عقدی برگزار کنند و خانواده نگران این بودند که نکند حامد نرسد ولی حامد 25 اسفند 93 به خانه برگشت. ولی بعداز برگشتش دیگر آن حامد قبلی نبود. پدرش می گوید چند روز بعد از برگشتنش من را کنار کشید و گفت : «بابا من ازدواج نمی‌کنم. شرایطش را ندارم. گفتم حامد ما با خانواده دختر صحبت کردیم ، قرار گذاشتیم، حالا چطور بهم بزنیم؟ گفت: من می‌دانم که این بار که بروم سوریه ، شهید می‌شوم ؛ دیگر برنمی‌گردم. به خاطر همین نمی‌خواهم ازدواج کنم، من مدت زیادی زنده نیستم. »

نحوه شهادت

بیتابی‌های حامد برای رفتن به سوریه، تا 21 فروردین ادامه داشت،‌اما بالاخره در این روز با اعزام دوباره او موافقت شد و حامد دوباره رخت دفاع از حرم پوشید. در این اعزام بود که در منطقه لاذقیه یک روستای شیعه‌نشین در محاصره تکفیری‌ها بوده و اوضاعش آنقدر وخیم بوده که حتی خود نظامی‌های سوری برای آزادی آنجا پیشقدم نمی‌شدند اما حامد و چند نفر ازدوستانش داوطلبانه برای دفاع ازمردم مظلوم ومسلمان آنجا به آن روستا می‌روند. چون حامد متخصص توپ وموشک بود، توانسته بودند ضربه‌های مهلکی به تکفیری‌ها بزنند و آنها را تا اندازه ای عقب برانند. اما آنها حامد را شناسایی کرده بودند و بالاخره 23 اردیبهشت او را از چهارطرف غافلگیر کرده و توسط موشک تاو مورد هدف قرار گرفته و از ناحیه دو چشم و دو دست مجروح گشته و به دلیل ترکش های فراوان در بدن، بعد از 3 ذکر یاحسین(ع) به مدت 45 روز در حالت کما بوده که در نهایت در تاریخ 4 تیر ماه سال 1394 در سن 25 سالگی مهمان ویژه مولایش می شود.

عیادت سردار سیلمانی از حامد

حامد 20 روز در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این 20 روز ،اما مهمان ‌های ویژه‌ای داشت. پدر حامد می‌گوید:« همان اوائل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشم‌اش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردارشما چرا گریه می‌کنی؟ گفت من برای حامد گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه می‌کنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی شهادتم ...»

سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت:« من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری ازدستش برمی‌آمد در منطقه عملیاتی انجام می‌داد...به خاطر همین ناراحتم.» همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:« سردار، ناراحت نباش... من آدم‌های زیادی را دیده‌ام که به خاطر دارایی و موفقیت‌شان خدا را شکر می‌کنند و می‌گویند :« هاذا من فضل ربی» اما من می‌گویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من می‌دانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده.»

«جوان غیور تبریزی25ساله» لقبی بود که اهالی پایتخت بهش داده بودن ویکی از روزنامه های محلی هم گفته بود «اولین شهید دهه هفتادی ایران»