تفاوت میان نسخههای «گروه سرود امور تربیتی خرم آباد»
سطر ۳۹: | سطر ۳۹: | ||
[[رده:اهالی خرمآباد]] | [[رده:اهالی خرمآباد]] | ||
[[رده:انقلاب اسلامی]] | [[رده:انقلاب اسلامی]] | ||
[[رده:ارتش]] | [[رده:ارتش جمهوری اسلامی ایران]] | ||
[[رده:زبان فارسی]] | [[رده:زبان فارسی]] | ||
[[رده: زبان لری]] | [[رده: زبان لری]] | ||
سطر ۴۹: | سطر ۴۹: | ||
[[رده:لرستان]] | [[رده:لرستان]] | ||
[[رده:هنر انقلاب]] | [[رده:هنر انقلاب]] | ||
[[رده: وقایع]] | |||
[[رده: ملت قهرمان]] | |||
[[رده: حافظه ملی]] |
نسخهٔ ۲۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۵۳
گروه سرود امور تربیتی خرمآباد در سال ۱۳۶۴ به مربیگری استاد عیسی سپهونی در اداره امور تربیتی خرمآباد تشکیل شد و در سالهای فعالیت خود به اجراهای مختلفی در جای جای ایران و در بین رزمندگان و مناطق جنگی پرداخت. امور تربیتی در دوران فعالیت خود اجراهایی به چند زبان فارسی/ لری/ و عربی داشته است که مورد توجه خیلی از علاقهمندان قرار گرفت. مربیگری این مجموعه توسط استاد سپهونی بود. استاد در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۰۷ در خرمآباد چشم به جهان گشود و از سن ۱۸ سالگی به موسیقی و سرود پرداخت . تحصیلات خود را تا مقطع ششم یا سیکل قدیم ادامه داد و پساز آن با استخدام در رسته موزیک به خدمت در ارتش پرداخت. با ورود به نظام و خدمت در موزیک ارتش و پساز کسب آموزشهای اولیه در محل خدمت و نوازندگی ساز ویولونسل بعنوان ساز اصلی و سازمانی خود و باتوجه به طبع هنرمندانه و شاعرانه و علاقمندی و عشق وافر به سایر سازها و با نواختن ویولون به صورت خودآموزوآشنایی باپیانو- ارگ – سنتور و سازهای بادی و دیگرسازها، دامنهی اطلاعات وعشق خود را به موسیقی لرستان با شنیدن ونواختن تمام سازهای نظامی، سنتی و محلی بیشتر می کرد. حضوراین استاد یگانه که مظهر نیکویی واخلاق است در لرستان نعمتی بود که نسل دهه ۵۰ و ۶۰ راموردعنایت ولطف قرارداد. کلاسها وفعالیتهای استاد تاسال ۱۳۷۳ ادامه داشت وپس از آن به دلیل کهولت سن خانه نشین شد و سرانجام در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۸۵ قلب زیبای استاد برای همیشه از تپیدن بازایستاد و ادامه کار وی به شاگردانش سپرده شد، اما به واسطه فعالیت های هنری ایشان بسیاری از شاگردان ایشان درحالحاضر از فعالترین هنرمندان لرستانی هستند. خاطرات گروه سرود امور تربیتی خرم آباد از بدو تاسیس تاکنون از سوی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان لرستان، واحد تاریخ شفاهی پساز گرفتن چندیدن ساعت مصاحبه به مرحله چاپ رسیده است.
کتاب جنگ جنگ تا پیروزی
در این کتاب که در دو بخش و هشت فصل به نگارش در آمده است، محقق به بررسی گروه سرود خرم آباد از یکسال پیش از شکل گیری میپردازد و رفته رفته قصه خود را به جلو میبرد و خاطرات این گروه را از اجراهای خود در روزهای پُرالتهاب هشت سال جنگ دفاع مقدس روایت میکند. عکسهایی از گروه سرود خرم آباد از جمله اجراها، اعزامها به جبهه و شرکت در جشنوارههای مختلف و همچنین متن اشعار خوانده شده از دیگر قسمتهای این کتاب است که آن را به اثری خاطره انگیز و خواندنی تبدیل کرده است. نویسنده در بخش دوم کتاب به زندگی و فعالیتهای مرحوم استاد عیسی سپهونی، مربی این گروه سرود میپردازد و در انتهای کتاب مقالهای تحلیلی و تفصیلی با عنوان «تبیین الگوی موفق مربی هنری انقلابی؛ مطالعه مصداقی استاد عیسی سپهونی» نوشته دکتر سعید خورشیدی آمده که باعث شده است کتاب برای همه فعالان و مدیران و سیاستگذاران فرهنگی و هنری قابل استفاده باشد.
بخشی از کتاب جنگ جنگ تا پیروزی
۱. یک روز علیکرم خسروپور که از بزرگترهای مسجد بود و برای کارهای مسجد کلی زحمت میکشید، پا پیش گذاشت؛ تازه کلاس قرآنمان تمام شده بود که آمد و بعد از خوش و بش و احوالپرسی سر بحث را باز کرد و گفت: «چرا بچههایی که صدای خوبی دارن، دور هم جمع نمیشن سرود بخونن؟ همۀ مساجد گروه سرود دارن، اگه ما هم یه گروه سرود راه بندازیم، خیلی خوب میشه! میتونیم تو مراسمای مسجد ازشون استفاده کنیم. کیا حاضرن توی گروه عضو بشن؟
هفت هشت نفری خودمان را جلو انداختیم. آقا من... آقا من...
چند نفر مسئول شدند، سرودهای معروفی را که از تلویزیون پخش میشد یا معلم امور تربیتی مدرسه مان به ما داده بود، بنویسند و بیاورند. خودمان قبل یا بعد از نمازها گوشۀ مسجد جمع میشدیم و سرودها را تمرین میکردیم. خادم مسجد و بعضی پیرمردها به تمرینهای ما اعتراض میکردند. هر وقت میخواستیم تمرین کنیم، هنوز صدایمان در نیامده بود که دادشان به هوا میرفت: چه خبره؟ اینجا مسجده...
۲. سرود «جنگ جنگ تا پیروزی» که باقر، تکخوانش بود را برای نیروهای رزمنده اجرا میکردیم. وقتی سرود به قسمتی میرسید که باید تکرار میشد، استاد سپهونی رو به رزمندهها میکرد و از آنها میخواست که با ما بگویند: «جنگ جنگ تا پیروزی». خیلی باشکوه بود. رزمندهها دستانشان را مُشت کرده بودند و ما را همراهی میکردند.
در حال عبور از جایی بودیم که استاد سپهونی و پاسدار همراه تصمیم گرفتند برویم در یک عروسی اجرا کنیم. اول، همه از این تصمیم استاد دلخور شدند. استاد همیشه میگفت این هنر شما مقدس است و نباید هر جایی از آن استفاده کرد. استاد چند نفر را از گروه موزیک و سرود انتخاب کرد و بُرد داخل خانهای که عروسی بود. چشممان که به داماد افتاد، علت این کار استاد را فهمیدیم. داماد، جانباز بود و روی ویلچر نوشته بود.
جستارهای وابسته
منابع
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی