تفاوت میان نسخههای «احمد فتاحی و مبارزه با بهاییت»
(صفحهای تازه حاوی «== معرفی == احمد فتاحی سال 1319 در کوچهی مشروطه واقع در خیابان پهلویِ یزد به دنی...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۴۷: | سطر ۴۷: | ||
[[رده: گروه محقق]] | [[رده: گروه محقق]] | ||
[[رده: مبارزه با بهائیت]] | [[رده: مبارزه با بهائیت]] | ||
[[رده:عناصر]] | |||
[[رده:مراکز]] |
نسخهٔ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۴
معرفی
احمد فتاحی سال 1319 در کوچهی مشروطه واقع در خیابان پهلویِ یزد به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران تحصیل و اخذ مدرک دیپلم، در محضر اسناد رسمی شمارهی 25 مشغول به کار میشود.
ویژگی شخصیتی
او قدرت جذب بالایی داشت به گونهای که هرکس یک بار او را میدید عاشقش میشد و دیگر نمیتوانست از او دل بکند. شاید همین قدرت باعث شده بود که مراد بچههای انجمن بشود. کافی بود احمد به موضوعی فکر کند تا بچههای انجمن، تمام همت خود را برای اجرایی کردن فرمانش به کار ببندند.
فعالیت ها
بعد از شکلگیری انجمن دینی یزد به مدیریت سیدرضا پاکنژاد در سال 1342، او سرپرستی این انجمن را برعهده میگیرد؛ این مسئولیت سرآغاز دوران جدیدی از زندگی احمد فتاحی بود. او در انجمن با هدف مبارزه با بهاییت از هرآنچه داشت مایه میگذاشت. کم نبودند بهاییانی که با ارشاد و راهنمایی احمد فتاحی به دین اسلام گرویدند و این رستگاری را مدیون وی هستند. از جملهی آنها عباس آرائی بود که بعدها در دوران انقلاب به یکی از فعالترین نیروهای انقلاب در یزد بدل شد و یک تنه بخشی از بار انقلاب یزد را به دوش کشید. یکی از شیوههای ابداعی او در جلوگیری از بهایی شدن جوانان یزدی، راهاندازی گروهی بود به نام گروه محقق. بچههای این گروه باید خود را بهایی جا میزدند و در محافل بهاییها شرکت میکردند. احمد فتاحی برای لو نرفتن کار، حتی از آیتالله صدوقی فتوا گرفته بود تا بچهها بتوانند از غذای بهاییها بخورند و نوشابهی پپسی که آن روزها خوردنش حرام بود را بنوشند. در دورانی که رژیم به بهانهی تجدد و با فعالیتهای ضد فرهنگی خود کمر به انحراف جوانان بسته بود، احمد دست به اقدامات ابتکاری میزد. برگزاری اردو، تشکیل گروههای کوهنوردی، تشویق به مطالعهی کتابهای ممنوعهی روشنگرانه در کنار حضور در جلسات سخنرانی، سلاحهایی بود که وی برای تبلیغ به کار میبست. فتاحی برای مبارزه با بهاییت و تبلیغ دین اسلام محدود به یزد نشد. او حتی برای تبلیغ به شهرها و استانهای دیگر نیز میرفت و در یکی از همین سفرها در راه تبلیغ دین به لقای الهی پیوست. او که در نوروز سال 1351 با هدف تبلیغ به مناطق کرمان، سیستانبلوچستان و رفسنجان رفته بود در مسیر بازگشت در پی سانحة تصادفی دلخراش چشم از جهان فروبست.
ای فلک بردی تو فتاحی از این دار جهان
دوستانش را نمودی زین مصیبت در فغان
خبر فوت احمد، برای بچههای انجمن که با وی خو گرفته بودند، پایان دنیا بود. برای بچهها تصور انجمن دینی بدون احمد سخت بود، هیچکس باور نمیکرد احمد در چهارمین دههی عمرش، در اوج فعالیت و نشاط از میانشان رفته باشد. این غم و اندوه را در اشعاری که دوستانش در رثای او سرودهاند میتوان یافت. احمد مضطرزاده اندوه خود را اینچنین میسراید:
به فصل گل، گل ما خفت در خاک
از این رو شاهد فصل خزانم
چنان از مرگ او مبهوت گشتم
که عاجز از کلام و از بیانم
محمود مضطرزاده نیز بیتاب شدن خود در شنیدن خبر فوت فتاحی را چنین توصیف میکند:
چو آگه گشتم از مرگش به ناگاه
ز جسم و جان من تاب و توان رفت
مه گریان و نالان از فراقش
ز هجرش بین که خواب از دیدگان رفت
تشییع جنازه و مراسم خاکسپاری احمد هنوز از یاد و خاطر دوستانش نرفته است. مراسم با شکوهی که در امامزاده جعفر یزد برگزار شد. آیتالله صدوقی خود نماز میتش را خواند و یار دیرینش دکتر پاکنژاد نیز سخنرانی با شکوهی در وصف وی کرد. فداکاری و ایثار فتاحی همیشه زبانزد بچههای انجمن بود؛ معروف است او ازدواج نکرد تا بتواند وقت بیشتری برای تبلیغ اسلام و ریشهکن کردن بهاییت بگذارد. احمد مضطرزاده در شعری که در سوگ وی سروده است اعتقاد راسخ فتاحی به این امر مهم را اینگونه توصیف میکند:
خوشا بر حال تو ای عاشق حق
که گفتی حامی صاحب زمانم
به ما همواره حرف او چنین بود
کنم تبلیغ دین تا میتوانم
منبع
آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد