تفاوت میان نسخه‌های «کوچکترین غسال داوطلب اموات کرونایی کیست؟»

از قصه‌ی ما
سطر ۳۴: سطر ۳۴:
زیپ کاورمیت را که باز کردم تازه به خودم آمدم، فهمیدم من کجا هستم و قرار است چه کاری انجام دهم. یکی از اموات، دختر ۳۰ ساله‌ای بود به نام زینب؛ مرا یاد خواهرم انداخت که چند سال قبل از دنیا رفت و نام او هم زینب بود. پدرم تربت کربلا را به من داده بود، گفته بود متوفیان را با ذکر و تربت اباعبدالله (ع)، بدرقه آخرت کنم. قبل از آنکه پیکررا کفن کنیم من تربت کربلا را روی پیشانی دختر ۳۰ ساله ریختم. صدای شیون و گریه مادرش سالن غسالخانه را پر کرده بود.
زیپ کاورمیت را که باز کردم تازه به خودم آمدم، فهمیدم من کجا هستم و قرار است چه کاری انجام دهم. یکی از اموات، دختر ۳۰ ساله‌ای بود به نام زینب؛ مرا یاد خواهرم انداخت که چند سال قبل از دنیا رفت و نام او هم زینب بود. پدرم تربت کربلا را به من داده بود، گفته بود متوفیان را با ذکر و تربت اباعبدالله (ع)، بدرقه آخرت کنم. قبل از آنکه پیکررا کفن کنیم من تربت کربلا را روی پیشانی دختر ۳۰ ساله ریختم. صدای شیون و گریه مادرش سالن غسالخانه را پر کرده بود.


کار در غسال خانه آن هم در این سن و سال به من فهماند مرگ چقدر به آدم‌ها نزدیک است و خودشان خبر ندارند. پدر و مادرم از بچگی ما را هیات می‌بردند، به برکت همان روضه‌ها و هیات‌ها از بچگی عشق و علاقه عجیبی به امام حسین (ع) پیدا کردم که وصف شدنی نیست. لطف امام حسین شامل حالم شد، اگر لطف اهل بیت نبود شاید من در غسالخانه دوام نمی‌آوردم.»
'''کار در غسال خانه آن هم در این سن و سال به من فهماند مرگ چقدر به آدم‌ها نزدیک است و خودشان خبر ندارند. پدر و مادرم از بچگی ما را هیات می‌بردند، به برکت همان روضه‌ها و هیات‌ها از بچگی عشق و علاقه عجیبی به امام حسین (ع) پیدا کردم که وصف شدنی نیست. لطف امام حسین شامل حالم شد، اگر لطف اهل بیت نبود شاید من در غسالخانه دوام نمی‌آوردم.»
'''
 
== از کنایه‌های فامیل تا داوطلب شدن برادر ۱۴ ساله و جهاد خانوادگی==
== از کنایه‌های فامیل تا داوطلب شدن برادر ۱۴ ساله و جهاد خانوادگی==
خبر غسال شدن دختر ۱۶ ساله و شستن اموات کرونایی دهان به دهان در فامیل چرخید و کنایه‌ها شروع شد. حالا زهرای نوجوان باید خودش را آماده مواجهه با این کنایه‌ها می‌کرد؛ «خیلی‌ها به پدر و مادرم کنایه زدند که دختر ۱۶ ساله تان را دستی دستی به کشتن می‌دهی، مگر از بچه ات سیر شدی و از این حرف ها، بعضی از اقوام هم بدون رودروایسی گفتند فعلا دورما را خط بکشید و این طرف‌ها نیایید.
خبر غسال شدن دختر ۱۶ ساله و شستن اموات کرونایی دهان به دهان در فامیل چرخید و کنایه‌ها شروع شد. حالا زهرای نوجوان باید خودش را آماده مواجهه با این کنایه‌ها می‌کرد؛ «خیلی‌ها به پدر و مادرم کنایه زدند که دختر ۱۶ ساله تان را دستی دستی به کشتن می‌دهی، مگر از بچه ات سیر شدی و از این حرف ها، بعضی از اقوام هم بدون رودروایسی گفتند فعلا دورما را خط بکشید و این طرف‌ها نیایید.