تفاوت میان نسخههای «شهید علی انصاری (تنها استاندار شهید ایران)»
از قصهی ما
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
== وصیتنامهی شهیدعلی انصاری == | == وصیتنامهی شهیدعلی انصاری == | ||
… و تو ای دخترم, کوله بارم را بر دوش گیر و فرزند شهادت باش. همرزمان تو در هفدهم شهریور ماه غوغا به پا کردند و با سمیهها همراه شدند. تو نیز همچون سمیه از حق پیروی کن و بدان که هیچ مکتبی غیر از اسلام یارای پیاده کردن '''عدالت اجتماعی''' را ندارد. بر سر مستکبرین فریاد زن, نسبت به مستضعفین خاضع باش … اما تو ای همراهم (همسرم) با مشکلات زمانه مدارا کن و مانند سنگ صخره باش, بدان اگر شهید شدم, زهی سعادت. در هر صورت تو راهی را که راه انقلاب حسین(ع) هست, ادامه بده و آنقدر تلاش کن تا به شهادت برسی. از مال دنیا چیزی ندارم که برایت بگذارم، ولی باشرافت زیستن را به یادگار گذاشتم که تو نیز آن را ادامه دهی. اگر مردم در زیر عکس امام(ره) عکسم را جای دهید که شاید ترشحات روحانی عظیم این مرد بزرگ بر تصویرم, غبار شرف گیرد. چیزی ندارم که برای تو باقی بگذارم ولی بدان که عمری را با شرافت زیستم و در مقابل ناحق هرگز سر تعظیم فرود نیاوردم. تو چون کوه استوار باش اگر کشته شدم زهی خوشبختی، بر مردهام گریه مکن شیرزن باش و مقتدر. کولهبارم را برگیر و بقیهی راهم را ادامه ده و هیچوقت راه امام را تنها مگذار. اگر همه عدول کردند تنهای تنها به راهت ادامه بده تا در این راه تو نیز به شهادت برسی. از مرگ نهراس، چون ترسوها جسارت مبارزه را ندارند. در مبارزه با ضدانقلابیون (مزاحمین اسلام) در | … و تو ای دخترم, کوله بارم را بر دوش گیر و فرزند شهادت باش. همرزمان تو در هفدهم شهریور ماه غوغا به پا کردند و با سمیهها همراه شدند. تو نیز همچون سمیه از حق پیروی کن و بدان که هیچ مکتبی غیر از اسلام یارای پیاده کردن '''عدالت اجتماعی''' را ندارد. بر سر مستکبرین فریاد زن, نسبت به مستضعفین خاضع باش … اما تو ای همراهم (همسرم) با مشکلات زمانه مدارا کن و مانند سنگ صخره باش, بدان اگر شهید شدم, زهی سعادت. در هر صورت تو راهی را که راه انقلاب حسین(ع) هست, ادامه بده و آنقدر تلاش کن تا به شهادت برسی. از مال دنیا چیزی ندارم که برایت بگذارم، ولی باشرافت زیستن را به یادگار گذاشتم که تو نیز آن را ادامه دهی. اگر مردم در زیر عکس امام(ره) عکسم را جای دهید که شاید ترشحات روحانی عظیم این مرد بزرگ بر تصویرم, غبار شرف گیرد. چیزی ندارم که برای تو باقی بگذارم ولی بدان که عمری را با شرافت زیستم و در مقابل ناحق هرگز سر تعظیم فرود نیاوردم. تو چون کوه استوار باش اگر کشته شدم زهی خوشبختی، بر مردهام گریه مکن شیرزن باش و مقتدر. کولهبارم را برگیر و بقیهی راهم را ادامه ده و هیچوقت راه امام را تنها مگذار. اگر همه عدول کردند تنهای تنها به راهت ادامه بده تا در این راه تو نیز به شهادت برسی. از مرگ نهراس، چون ترسوها جسارت مبارزه را ندارند. در مبارزه با ضدانقلابیون (مزاحمین اسلام) در هر نوعش مبارزه کن. دخترم شجاع باش و امیدوارم انقلاب را یاری کنی که خدا یاریکنندگان را دوست دارد. ای کاش میتوانستم آن چیز را که در قلبم هست با تو بگویم ولی زبانم یارای گفتن و یارای نوشتن را ندارد. برای رسیدن به آگاهی و شناخت قرآن بخوان، تا در فهم بدانجا برسی که شک از دل تو زدوده شود و برای رسیدن به شهادت روزشماری کنی. در هر سنگر مبارزه مادرت را نیز همراه ببر. | ||
== صحبتها و خاطرات برادر شهیدعلی انصاری دربارهی ایشان == | |||
برادرم قبل از ارائهي تز دكتراي خود به ايران آمد و به عنوان معاون استانداري خراسان مشغول به خدمت شد . البته ايشان در تمام اين مدت كمترين حقوقي از استانداري دريافت نمي كردند . در سال 1358 كه [[آيت الله هاشمي رفسنجاني]] وزير وقت كشور بودند ايشان بهعنوان استاندار گيلان انتخاب شدند. دوران خدمت ايشان در استانداري گيلان بسيار پر مرارت و سخت بود. در دوران استانداری ايشان بسياري از گروههاي محارب و منجمله '''منافقين''' در گيلان تحركات زيادي از خود بروز میدادند و باعث آشوب و بلواي زيادي در اين استان میشدند. ايشان به سبب خدمات و محبوبيت زيادي كه در بين مردم استان داشتند مورد خشم و غضب تعداد زيادي از منافقين قرار گرفتند. كينه و دشمني دشمنان نسبت به ايشان به حدی بود كه پساز تلاش زياد در تخريب وجه مردمي ايشان، بالاخره در پانزدهم تيرماه 1360( برابر با چهارمين روز از ماه مبارك رمضان) در رشت در ساعت 6:45 و زماني كه ايشان به همراه معاون خود شهيد [[عليرضا نوراني]] در راه رفتن به استانداري بودند و در '''خيابان لاکانی''' بهدست منافقين كوردل به شهادت رسيدند. از ايشان دختري به يادگار مانده است كه به لطف پروردگار و دنبال نمودن وصيت پدربزرگوارشان امروز بهعنوان متخصص اعصاب و روان مشغول به كار هستند. | |||
در مورد تحركات و اقدامات منافقين ابتدا بايد عرض كنم در آن دوران منافقين تحركات مذبوحانهاي را در انزلي و لاهيجان انجام ميدادند. آن موقع فرماندار لاهيجان شخصي بود به نام [[ابوالحسن كريمي]] كه توسط گروهك منافقين به شهادت رسيده بود , استاندار وقت استان شخص نالايقي بود، بهگونهاي تلاش ميكرد كه انگار قرار است پشت سرش همه چيز را خراب كند و اثري از آبادي نيز برجاي نماند. مردم اما مردمي انقلابي و شهادت طلب بودند. اوضاع اقتصادي مردم نيز اوضاع خوبي نبود و بيكاري ناشي از سياستهاي رژيم شاه مردم را به ستوه آورده بود. برادرم بسيار كار مي كردند و من همواره از ايشان مي خواستم در روابط خود احتياط كنند و كمي هم به فكر خودشان باشند. ايشان بارها توسط منافقين تهديد به مرگ شده بودند، اما ابايي نداشتند تا براي مردم استان همه كار انجام دهند. محبوبيت ايشان روز به روز در حال افزايش بود و افراد منافق نمي توانستند يك مدير مردمي را در استان ببينند. | |||
برادرم در مساجد و تكيهها و مجامع عمومي سخنراني ميكرد و با منافقين مناظره مي كرد و به اعتراضات آنها پاسخ ميداد و آنها هم كه جواب منطقي و مستدلي نداشتند در مقابل حرفهاي آگاهانهی '''شهيدعلی انصاری''' جوابي براي گفتن نداشتند. برادرم به آنها مي گفت اگر جواب منطقي و مستندي داريد بايد بياييد و صحبت كنيد نه اينكه به روي مردم سلاح بكشيد، شما بياييد و براي مردم كار كنيد و در قبال آن از ما حقوق دريافت كنيد. دوست دارم در پايان اين مجال گوشههايي از دو نامهاي راكه برادرم در آن سالها براي من نوشته بود را دراينجا ذكر كنم. در يكي از نامههايي كه در اول خردادماه 1356 براي من نوشته بود آمده است : " برادرم رهرو كساني باشيد كه نعمت هدايت را به بهترين نحو آموختهاند و صبر و استقامت و مبارزه با ناملايمات را پيشه خود ساختهاند . برادرم احمد آقا! انسان در هر مرحلهای كه باشد در ابتدا بايد انسان بودن خود را اثبات كند و بعد از آن به مدرك تحصيلي خود افتخار كند. چه بسا افرادي كه به ظاهر داراي مدرك بالايي از نظر مدارج علمي باشند اما از انسانيت بويي نبرده باشند و در درجهي صفر قرار داشته باشند. " | |||
درنامه دوم ايشان در ابتداي سال 1357 براي تبريك نوروز براي من نامه اي نوشته بودند كه در آن آمده است : " احمد آقا مي خواستم عيد و سال نو را به شما تبريك بگويم، اما ديدم طاغوت را بر گرده خود ديدن نه عيد است و نه نوروز. شما را به صبر و استقامت همراه با فرياد بر سر طاغوت زمانه دعوت ميكنم . " |