تفاوت میان نسخههای «رضا صراف زاده»
(صفحهای تازه حاوی «== معرفی == در دوران پهلوی، عدهای از تجار و ملّاک یزدی به دلیل سرمایهدار بود...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
[[رده: سید ضیاءالدین طباطبایی]] | [[رده: سید ضیاءالدین طباطبایی]] | ||
[[رده: مارشال]] | [[رده: مارشال]] | ||
[[رده:عناصر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۰۵
معرفی
در دوران پهلوی، عدهای از تجار و ملّاک یزدی به دلیل سرمایهدار بودن و چابلوسی و تملق در قبال حکومت به رجال سیاسی قدرتمند در یزد تبدیل شدند. از بین این تجار سیّاس، رضا صرافزاده را میتوان نام برد که پس از ازدواج با دختر سید علیاصغر آقا، از سرمایهداران و تجار یزدی به مال و منالی رسیده بود. صرافزاده بعد از این که به لطف پدر زن به جرگهی سرمایهدارن یزد داخل شد برای رشد جایگاه اقتصادی و سیاسیاش به تهران رفت تا با برادران جلیلی که از تجار سیاستمدار یزدی بودند، نشست و برخاست کند و از این طریق با حکومت ارتباط برقرار کرده و بر مال و منالش بیافزاید.
سید کاظم جلیلی داماد فتحالله خان مشیرالممالک بود و از برادر خود سیدجلیل سیاستر و غنیتر. او در دورهی پنجم مجلس شورای ملی نمایندهی یزد شد و همین بر مکنتش افزود. سید کاظم که در کنار علاقه به قدرت، علاقهی وافری به تریاک داشت، خانهاش را پاتوق درباریان شاهنشاهی کرده بود. یاسایی مدیر کل تجارت در زمان شاه، از پامنقلیهای پر و پا قرص خانهی سید کاظم به شمار میرفت. صرافزاده از طریق رفاقت با جلیلی و مراوده با منقلنشینان خانهاش جای خود را در میان درباریان پیدا کرد اما اینها عطش زیادهخواهی و سودجوییاش را فروننشاند. او به دنبال راهی میانبر و رفیقی گردن کلفتتر بود. بازگشت سید ضیاءالدین طباطبایی در دوران پهلوی دوم از تبعید، فرصت گران قیمتی برای رضا صرافزاده بوجود آورد. صرافزاده از همشهری بودنش با سید ضیاء استفاده کرده و او را به خانهی خود در فیشرآباد تهران دعوت کرد و خانهی خود را در اختیار وی قرار داد. پس از آن پاتوق سیاسان و تجار از خانهی جلیلیها به خانهی صرافزاده منتقل شد. معروف است که سید ضیاء به جای تریاک، دمنوش یونجه به میهمانانش میداد و از خواص یونجه میگفت، به گونهای که همگان حسرت خران میخوردند که چه سعادتمندند که این همه یونجه میخورند. رفاقت صرافزاده با سید ضیاء باعث شد که پای صرافزاده به دربار باز شود. باز شدن پای صرافزاده به دربار همان و بیرون آمدن نامش از صندوقهای رأی به فرمان شورای دولتی در انتخابات مجلس هفدهم تا بیستم همان. صرافزاده پس از آنکه به خر مراد خویش میرسد، ترکتازیاش را در یزد شروع میکند. وی اراضی غولآباد یزد را به متری یک و نیم ریال از غلامعلی خراسانی خریداری کرده و کارخانهی جنوب را با مدیریت شیخ محمود ریسمانی، شوهر خواهر خود در آنجا افتتاح میکند؛ کارخانهای که از ساخت تا تولیدش چیزی جز استثمار کارگران یزدی نبود. صرافزاده با دربار و نزدیکان شاه نیز ارتباط خوبی داشت. خانهی وی در تهران، اتاقی داشت که مخصوص بازی رولت اشرف پهلوی بود. شاه و فرح نیز به هنگام سفر به یزد در خانهی صرافزاده اسکان میگزیدند و او برایشان سنگ تمام میگذاشت. مثلاً وقتی فرح در دههی 40 به یزد رفت با استقبال با شکوهی که صرافزاده برایش ترتیب داده بود روبرو میشود. در این استقبال، صرافزاده تملّق و چاپلوسی را به حد اعلی رسانده و باغ بزرگی که روبروی کارخانهی جنوب بود را به علیاحضرت تقدیم میکند. فرح نیز، باغ را به پارک تبدیل کرده و آن را به مردم میبخشد. چاپلوسی صرافزاده بیپاسخ نمیماند. صرافزاده در قبال خرجی که در مراسم استقبال کرده و باغی که به نام فرح زده بود، زمینهایی در اراضی دولتی و ملی تحویل میگیرد. او بعداً در این زمینها شهرک سازی کرده و صفاییه را بنا میگذارد و خانههایش را با قیمت گزاف به مردم میفروشد. البته صرافزاده دست به خیر نیز بود! بخشیدن املاک به مردمی که بضاعت مالی نداشتند، از جمله کارهای خیرخواهانهی او به شمار میرود اما سوال اینجاست که این اموال و املاک از کجا به صرافزاده رسیده بود و آیا افراد دیگر نیز در آن دوران میتوانستند همچون او برای زمینهای ملی به نام خود سند صادر کنند؟ قدرت صرافزاده در یزد به اینجا ختم نمیشد. او در امور اداری و دولتی یزد حرف اول را میزد. هر کس با حرف او مخالفت میکرد باید از یزد میرفت. صرافزاده که در مجلس به مارشال مشهور بود، در عزل و نصب وزرا دخالت میکرد چه برسد به فرماندار و رییس دادگستری و شهربانی یزد. با پیروزی انقلاب، دوران ترکتازی صرافزاده به سر میرسد و اموالش که جزو اموال ملی بود در نوبت مصادره قرار میگیرد. آیتالله صدوقی قبل از آنکه پرونده صرافزاده به دادگاه انقلاب برود و اموالش مصادره شود به وی پیشنهاد میدهد که خمس و وجوهات مالش را به بیتالمال مسلمانان بپردازد تا با حکم ایشان مورد عفو اسلامی قرار بگیرد. صرافزاده ولی با درشتی و غرور پاسخ پیغام را میدهد و دریچهی عفو اسلامی را بر خود میبندد.
اعلی حضرت خودشان تلفن من را دارند
جلال گلشن یزدی: روزی علم نخستوزیر شاه با صرافزاده در یزد تماس میگیرد و میگوید: «اعلیحضرت گفتهاند ملکهی هلند میخواهد بیاید یزد؛ شما از ایشان پذیرایی کنید.» صرافزاده پاسخ میدهد: «اعلیحضرت خودشان تلفن من را دارند، چطور شده به شما فرمودهاند.» شاه نیز خودش شخصاً با صرافزاده تماس میگیرد و درخواست پذیرایی از ملکهی هلند را از وی میکند.
کلاه برداری به سبک صراف زاده
جلال گلشن یزدی: از طرف شورای دولتی قرار بود که آقای دکتر صحت وکیل یزد شود. آقای صرافزاده مأموریت این کار را پیدا کرده بود که به یزد بیاید و محرمانه نام وکیل سوم را بگوید. او آمده بود و عوض اینکه بگوید دکتر صحت، گفته بود صرافزاده؛ فرماندار وقت هم فوراً اعضای انجمن نظارت که پلهی اول وکالت بودند را با نظر او انتخاب کرد و به اصطلاح وکالت را برد. یکی دو روز بعد من در منزل حسین کوراوغلی بودم؛ یک دفعه دیدم دکتر صحت وارد شد و بنای داد و فریاد را سر آقای کوراوغلی بلند کرد. خدا میداند هنوز صدای پاهایش را که به زمین میکوفت در گوشم است. ولی چه نتیجه، گوشت را گربه برده بود و بالاخره آرامش کردند و گفتند تقصیر خود شماست و ما هم بیخبر بودیم. البته دروغ میگفتند و همه دستشان در یک کاسه بود.
منبع
آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد