تفاوت میان نسخه‌های «سرنوشت سرهنگ بعثی»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «در خرمشهر صحنه ‏‏ای دیدم که یادم نمی ‏‏رود؛ تانکها در اطراف خرمشهر به گِل نشسته بودند و نمی ‏‏توانستند حرکت کنند. فرمانده‏‏ ای به نام «سرهنگ ستاد جمیل نجم الدین» آن موقع مسئولیت فرماندهی را به عهده داشت. '''او به خاطر اینکه تانکها به دست نیر...» ایجاد کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۹

در خرمشهر صحنه ‏‏ای دیدم که یادم نمی ‏‏رود؛ تانکها در اطراف خرمشهر به گِل نشسته بودند و نمی ‏‏توانستند حرکت کنند. فرمانده‏‏ ای به نام «سرهنگ ستاد جمیل نجم الدین» آن موقع مسئولیت فرماندهی را به عهده داشت. او به خاطر اینکه تانکها به دست نیروهای ایرانی نیفتد، به هلیکوپترهای عراقی دستور داد که آنها را منهدم کنند. هلیکوپترها هم با موشکهایشان این تانکهای پیشرفتۀ T62 که متعلق به گردان «المهلب» بود را هدف قرار دادند و همه را به آتش کشیدند. وقتی این خبر به صدام رسید، این فرمانده را سه درجه پایین آوردند و او فرماندۀ گروهان «قاطرها» شد. همین فرمانده از یک جوان ایرانی که به اسارت گرفته شده بود، خواسته بود که به امام خمینی فحش بدهد. جوان ایرانی نپذیرفت و آن فرمانده دستور داد او را تیر باران کردند. [۱]

  1. روایت هجران، ص439