تفاوت میان نسخههای «نزن! من از خودتان هستم»
(صفحهای تازه حاوی «این خاطره من مربوط به زمان پایان عملیات مرصاد میشود. '''ما در جاده به راه افتاده بودیم. چشمم به جنازهای افتاد که سالم بود نه ترکشی خورده بود و نه لباسش خونی بود. جلو رفتم و یک لگد به پهلویش زدم. دیدم بلند شد و نشست ما هم مثل این دکترها در اتاق ع...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۵
این خاطره من مربوط به زمان پایان عملیات مرصاد میشود. ما در جاده به راه افتاده بودیم. چشمم به جنازهای افتاد که سالم بود نه ترکشی خورده بود و نه لباسش خونی بود. جلو رفتم و یک لگد به پهلویش زدم. دیدم بلند شد و نشست ما هم مثل این دکترها در اتاق عمل که در دستشان وسایل جراحی میگذارند دستمان را دراز کردیم و یک اسلحه کف دست ما گذاشتند او هم شروع کرد به حرف زدن که نزن. من از خودتان هستم
به هر حال خدا به ما توفیق شرکت در عملیاتهای زیادی را داده بود ولی من به نوبه خودم اگر در عملیات مرصاد نبودم جنگ را تمام شده نمیدانستم این یک حالتی بود که شاید در رزمندهها وجود داشت. این را هم بگویم که ما قاتل نیستیم ولی کشتن منافقین مساله دیگری بود. ما از آن جا که جلوتر آمدیم دیدیم که از زیر یک پلی، یک نارنجک به طرف بیرون پرتاب شد که الحمدلله آسیبی به کسی نرسید من حدس زدم که هفت هشت نفر منافق در زیر پل هستند که شاید نصفشان زن هستند. به بچهها گفتیم دو کولهپشتی پراز نارنجک تهیه کنید و بیاورید آنها هم رفتند هرچه نارنجک بود جمع کردند و داخل دوکوله پشتی ریختند. دو سه نفر از رزمندههایی هم که آن جا بودند و برای این کاری که ما میخواستیم انجام دهیم سر و دست می شکستند، پیشقدم شدند و ضامن نارنجکها را کشیدند و آنها را به زیرپل پرتاب کردند که صدای جیغ این دخترها و منافقین بلند شد. یک مطالب دیگر هست که حیف است نگویم. در جاده اسلامآباد کرمانشاه ابتدا گردان حمزه و مسلم عملیات کردند و سپس گردان مقداد عملیات کرد. زمانی که نیروهای گردان مسلم روی جاده بودند و الان تعدادی از آن رزمندهها مثل «عباس مقدسی» هستند در یک جاهایی بیمهابا جلو میرفتند و در این عملیات هم آن قدر جلو میروند که بالاخره درون یک خانه گیر میکنند و در محاصره منافقین قرار میگیرند. یک منافق وارد خانه میشود و متوجه داغی آرپی جی و تیربار رزمندهها میشود یک ریشخندی میزند و به اینها میگوید که موشکهای آرپیجی و فشنگهایتان را بدهید که اینها همه میگویند نداریم.
کسانی که آنجا بودند و برگشتند این طور تعریف میکنند که این منافق با یک حالتی که بخواهد بقیه را خبر کند بیرون میرود. این رزمندهها هم داشتند از پنجره با نگاه او را تعقیب میکردند که ناگهان یک تیر میآید و به او میخورد. اینها میگفتند ما اصلا نفهمیدیم چه کسی این منافق را زد. قسم میخوردند که منافقین از کنار این پنجره رد میشدند و سرشان را از پنجره داخل میکردند و نگاه میکردند ولی ما را نمیدیدند همین وضع باقی میماند تا این که جاده آزاد میشود و این دوستان که هنوز عمرشان به دنیا باقی بوده است بیرون میآیند. به هر حال عملیات مرصاد، پایان جنگ بود و آخرین عملیاتی بود که بعد از پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام(ره) صورت گرفت و شاید کمتر کسی باور میکرد که هنوز گوشهای از سفره شهادت باز مانده باشد. خوشا به حال کسانی که در مرصاد شهید شدند.[۱]
- ↑ قاسم کارگر