تفاوت میان نسخههای «لباس خونین شهدا را میشستند»
از قصهی ما
(صفحهای تازه حاوی «سال 61 که وارد جمعیت هلال احمر شدم '''در واحد امداد جبهه مشغول شدم.''' برای کار در این بخش لازم بود تا آموزشهای لازم را فرا بگیریم. بعد از فراگیری آموزشهای امدادی '''در بیمارستان شهید کلانتری، جایی میان آبادان و اهواز مشغول رسیدگی به مجروحان...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۲
سال 61 که وارد جمعیت هلال احمر شدم در واحد امداد جبهه مشغول شدم. برای کار در این بخش لازم بود تا آموزشهای لازم را فرا بگیریم. بعد از فراگیری آموزشهای امدادی در بیمارستان شهید کلانتری، جایی میان آبادان و اهواز مشغول رسیدگی به مجروحان جنگی شدیم؛ مجروحان منتقل شده از خط مقدم جبهه که هیچ وضع خوبی نداشتند. همدلی و همراهی مادران شهدا و رزمندگان برایم هنوز حکم زیباترین تصاویر آن سالها را دارد. یکی از زیباترین کارهایی که در این بیمارستان دنبال میشد شستوشوی لباس و ملحفه رزمندگان توسط مادران شهدا و رزمندگان بود. خیلیهایشان هنگام شستن این لباسها آنها را بو میکردند و اشک میریختند به امید اینکه لباس یا ملحفه فرزند خود را میشویند. هنوز نغمههای مادرانهشان در گوشم شنیده میشود. [۱]
- ↑ معصومه بهمن آبادی، عضو جمعیت هلال احمر( خواهر آزاده یدالله بهمن آبادی)