تفاوت میان نسخه‌های «شیعه شدن استاد دانشگاه اهل کانادا توسط استاد انصاریان»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «من پاریس بودم، چند جلسه از من دعوت برای سخنرانی کرده بودند. یک روز، یک دکتری – که خیلی آدم باسوادی است - به من گفت: ی'''ک استاد بسیار مهم فوق تخصص انرژِی هسته‌ای از کانادا برای همین مسائل علمی به پاریس آمده است''' و من به او گفته ام: یک عالِم از مذهب...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۷: سطر ۷:
چون کلاً علمای مکتب غیرشیعه تلخ و بداخلاق هستند و در مکتب شیعه عالم بداخلاق و تند کم است علتش هم این است که درست تربیت نشده و استاد اخلاق ندیده است؛ وگرنه عالمی که استاد اخلاق دیده باشد، او شیرین است، متواضع است،  
چون کلاً علمای مکتب غیرشیعه تلخ و بداخلاق هستند و در مکتب شیعه عالم بداخلاق و تند کم است علتش هم این است که درست تربیت نشده و استاد اخلاق ندیده است؛ وگرنه عالمی که استاد اخلاق دیده باشد، او شیرین است، متواضع است،  
[[رده: وقایع]]
[[رده: وقایع]]
[[رده: عناصر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۲

من پاریس بودم، چند جلسه از من دعوت برای سخنرانی کرده بودند. یک روز، یک دکتری – که خیلی آدم باسوادی است - به من گفت: یک استاد بسیار مهم فوق تخصص انرژِی هسته‌ای از کانادا برای همین مسائل علمی به پاریس آمده است و من به او گفته ام: یک عالِم از مذهب ما، مکتب ما در پاریس است، آیا دلت می ‌خواهد زمینۀ ملاقات تو را با او فراهم کنم؟ آن آدم خیلی نرمی بود و دنبال فهم و علم بود، حالا تخصص خودش انرژی هسته ‌ای بود، گفت: از طرف من مانعی نیست. پس آن دکتر آمد و به من گفت: این مرد فوق العاده است! من می ‌خواهم دعوتش کنم تا یک جلسه با شما بنشیند. به او گفتم: ناهار بگو که بیاید. و دکتر گفت: ببینم قبول می ‌کند. قبول کرده بود و آمد.

بعد از ناهار به من گفت: من به این نتیجه رسیده ام که دنبال یک دین حق بگردم و الآن که هیچ دینی ندارم، آن دین حق را قبول کنم؛ چون دانشمندان جهان دین کلیسا را قبول ندارند، چون آیین کلیسا، آیین یهودیت، آیین زرتشتیت، حرف دو دو تا چهارتا بسیار کم دارند! حرفهایی که با فطرت و عقل نمی‌ خواند، بسیار زیاد دارند؛ لذا دانشمندان چون مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را نشناخته اند، دین خودشان را هم کنار گذاشتند و گفتند: بی ‌دینی برای ما بهتر از دینداری است که دین، با فطرت، درون، عقل و اعمال و روش و منش او سروکار نداشته باشد.

خب بنا شد صحبت بشود. اوّل یک داستانی را به من گفت که خیلی مرا افسرده کرد (البته من چهرۀ افسرده به او نشان ندادم، اما خیلی دلم سوخت و ناراحت شدم)، او گفت: من چند وقت است دنبال دین حق می‌ گردم! در کانادا به من گفتند شما برو عربستان و اسلام آنها را گوش بده؛ اگر دلت خواست، آن را بپذیر! زمینۀ سفرم آماده شد و با آنجا هم تماس گرفتند، آمدند من را از فرودگاه بردند. جلسۀ اوّل هفت هشت ده تا آخوند عربستانی نشسته بودند. آنجا هم مثل اینجا ناهار دعوت شدم و من چون مادرزادی دست چپ هستم - وقتی که سفره را پهن کردند - من قاشقم را با دست چپ برداشتم؛ پس با تلخی و تندی و با حمله به من گفتند: بگذار زمین!

چون کلاً علمای مکتب غیرشیعه تلخ و بداخلاق هستند و در مکتب شیعه عالم بداخلاق و تند کم است علتش هم این است که درست تربیت نشده و استاد اخلاق ندیده است؛ وگرنه عالمی که استاد اخلاق دیده باشد، او شیرین است، متواضع است،