تفاوت میان نسخههای «لفظ هميشگي دکتر: "اين کلاس دام آموزشي داره»
(صفحهای تازه حاوی «راستش لحظه لحظه کلاسهاي دکتر نه تنها براي من بلکه مطمئنم براي تمامي دانشجويان خاطرهاي ماندگار است. مهرماه بود، بچهها همگي ته دلشون خيلي خوشحال بودند که قراره درس کوانتوم 1و2 رو با دکتر بگذرونند. غالبا هر وقت دکتر سرکلاسهاش حاضر ميشد، بچ...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۴
راستش لحظه لحظه کلاسهاي دکتر نه تنها براي من بلکه مطمئنم براي تمامي دانشجويان خاطرهاي ماندگار است. مهرماه بود، بچهها همگي ته دلشون خيلي خوشحال بودند که قراره درس کوانتوم 1و2 رو با دکتر بگذرونند. غالبا هر وقت دکتر سرکلاسهاش حاضر ميشد، بچههاي دانشکده خودمون که حاضر ميشدن هيچ، گاه بيگاه مهمانهاي خارج از دانشکدههاي ديگه هم که آوازه استاد را شنيده بودند ميآمدند. خلاصه کلاسمون خيلي شلوغ بود. بين صندليهاي کلاس تا ته کلاس صندلي تک نفره آهني خيلي داغون هم چيده ميشد. دکتر مثل هميشه کلاسور زرد رنگش را در ميآورد و درس هر جلسه را جدا ميکرد و پاي تخته ميرفت. گاهي از گوشه تخته شروع به نوشتن ميکرد. مينوشت و توضيح ميداد و جلو ميرفت. گرم درس گفتن ميشد تا اينکه چندبار نزديک بود از روي سکوي تخته سقوط آزاد کند! هر وقت اين اتفاق ميافتاد دکتر ميخنديد و ميگفت " اين کلاس دام آموزشي داره! آدم گرم درس دادن ميشه، تختش 50 متر از سکوش جلوتره وقتي که داري مينويسي يه دفعه زير پات خالي ميشه ".
آقای سید قاسم شجاعی از مبلغین توانا و موفق مجالس مذهبی در خاطرات خود آوده است: من از نوجوانی به سخنرانی و روضه خوانی در محافل دینی و مذهبی اشتغال داشتم و لحن و سخن گرم من موجب شده بود که به مجالس زیادی دعوت شوم. از جمله روزهای هفتم ماه به منزل جناب مرحوم آقاشیخ رجبعلی خیاط نرسیده به بازارچه، بعد از کوچه سیاهها می رفتم. از پله ها بالا می رفتیم و در منزل ایشان برای خانم ها روضه می خواندیم. اتاق جناب شیخ هم طبقه پائین آن قرار داشت. [۱]
- ↑ آقای سید قاسم شجاعی