تفاوت میان نسخههای «چشم هاش پف كرده بود»
از قصهی ما
(صفحهای تازه حاوی «مدتی بود، حساس شده بود'''. زود عصبانی می شد.''' دو سه بار حرفمان شده بود. رفتم پیش رئیس ستاد، گله کردم. دیدم حاج مهدی را صدا کرد و برد توی سنگر. یک ساعت آنجا بودند. وقت ِ بیرون آمدن، چشم های مهدی پف کرده بود. برگشتم پیش رئیس ستاد گفت «دلش پر بود. فرماند...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۳۸
مدتی بود، حساس شده بود. زود عصبانی می شد. دو سه بار حرفمان شده بود. رفتم پیش رئیس ستاد، گله کردم. دیدم حاج مهدی را صدا کرد و برد توی سنگر. یک ساعت آنجا بودند. وقت ِ بیرون آمدن، چشم های مهدی پف کرده بود. برگشتم پیش رئیس ستاد گفت «دلش پر بود. فرمانده هاش، نیروهاش، جلوی چشمش پرپر می شن. چه انتظاری داری؟ آدمه. سنگ که نیست.» بعداز آن، انگار که خالی شده باشد، دوباره مثل قبل شده بود ؛ آرام، خنده رو.