تفاوت میان نسخه‌های «شهیدانی که نحوه شهادتشان را می دانستن»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «حاج جواد امینی می‌گوید: شب آخر بعد از غروب آفتاب در حالی که لباس نو و تمیز پوشیده بود و چفیه به کمر بسته بود، به سنگر ما آمد و گفت: آمده‌ام خداحافظی کنم و بروم. وقتی سید جلیل از ما فاصله گرفت، تازه به خود آمدیم و متوجه شدیم سید لباس نو پوشیده و قب...» ایجاد کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۶

حاج جواد امینی می‌گوید: شب آخر بعد از غروب آفتاب در حالی که لباس نو و تمیز پوشیده بود و چفیه به کمر بسته بود، به سنگر ما آمد و گفت: آمده‌ام خداحافظی کنم و بروم. وقتی سید جلیل از ما فاصله گرفت، تازه به خود آمدیم و متوجه شدیم سید لباس نو پوشیده و قبلاً هم گفته بود که به شهادت می‌رسد. سریع از سنگر بیرون آمدیم و دنبال او گشتیم، اما پیدایش نکردیم. چند دقیقه بعد خبر مجروحیت شدید او را شنیدیم. بعد‌ها شنیدیم که سید در حال سرکشی به یکی از سنگر‌های کمین بوده که یکی از بچه‌های گردان به او می‌گوید: پس آقا سید چرا شهید نشدی؟ و سید در جواب می‌گوید: بسیار نزدیک است. چند قدمی از او فاصله نگرفته بود که گلوله‌ی خمپاره ۶۰ میلی متری کنار او به زمین می‌خورد و یک طرف بدن سید پر از ترکش می‌شود. او را به اورژانس می‌برند و در مسیر انتقال به بیمارستان صحرایی الزهرا (س)، به فیض شهادت نائل می‌شود. شهید سید جلیل میرشفیعیان در هجدهم مردادماه سال ۱۳۶۵، در جاده فاو به ام‌القصر، در نزدیکی سنگر‌های کمین عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه به شهادت می‌رسد. [۱]

  1. حاج جوادامینی