ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «کارتن خواب های دیروز و جهادگران امروز»

از قصه‌ی ما
بدون خلاصه ویرایش
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش‌شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
[[پرونده:kartonkhab.jpg|بندانگشتی|چپ|]]
[[پرونده:kartonkhab.jpg|بندانگشتی|چپ|]]
== تبدیل تهدید به فرصت ==
== تبدیل تهدید به فرصت ==
آغاز این قصه به 5 سال قبل بر می گردد. مسئول گروه جهادی سلمان فارسی و دوستانش که چند سال در روستاهای محروم چهار محال و بختیاری خدمت کرده بودند، با این توجیه وارد محله آسیب خیز سهرابیه شدند؛ «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» '''نتیجه 5 سال تلاش شبانه روزی را حالا در چهره جوانانی می بینند که شده اند عاشق خدمت، شده اند جهادگر. در این روزهای کرونایی شانه به شانه هم ایستاده اند و کار جهادی می کنند. اگر یک  روز کارشان توزیع مواد بود حالا کیسه ارزاق میان نیازمندان توزیع می کنند.
آغاز این قصه به 5 سال قبل بر می گردد. مسئول گروه جهادی سلمان فارسی و دوستانش که چند سال در روستاهای محروم چهار محال و بختیاری خدمت کرده بودند، با این توجیه وارد محله آسیب خیز سهرابیه شدند؛ «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» '''نتیجه 5 سال تلاش شبانه روزی را حالا در چهره جوانانی می بینند که شده اند عاشق خدمت، شده اند جهادگر. در این روزهای کرونایی شانه به شانه هم ایستاده اند و کار جهادی می کنند. اگر یک  روز کارشان توزیع مواد بود حالا کیسه ارزاق میان نیازمندان توزیع می کنند.
'''
'''
سطر ۱۴: سطر ۱۵:


== معتادان دیروز، کارگران صلواتی امروز ==
== معتادان دیروز، کارگران صلواتی امروز ==
«2 شهید گمنام را در سهرابیه دفن کردند. تصمیم گرفتیم با کمک بچه های جهادی برایشان مقبره بسازیم. اولین کسانی که داوطلب شدند برای ساخت مقبره، معتادان پاک شده از اعتیاد بودند.این جوانان با تمام وجود پای کار آمدند. یکی آمد برای سنگ بری، یکی با دستگاهش آمد برای جوشکاری. همین جوان ها کمک کردند ومقبره شهدای گمنام را در سهرابیه ساختیم.
'''«2 شهید گمنام را در سهرابیه دفن کردند. تصمیم گرفتیم با کمک بچه های جهادی برایشان مقبره بسازیم. اولین کسانی که داوطلب شدند برای ساخت مقبره، معتادان پاک شده از اعتیاد بودند.''' این جوانان با تمام وجود پای کار آمدند. یکی آمد برای سنگ بری، یکی با دستگاهش آمد برای جوشکاری. همین جوان ها کمک کردند ومقبره شهدای گمنام را در سهرابیه ساختیم.


یک پیرزن تنها در سهرابیه زندگی می کند که کسی را ندارد و خانه اش بیشتر شبیه خرابه  است. تصمیم گرفتیم با کمک خیران و جهادگران برایش خانه بسازیم. بچه هایی که روزگاری  یک محله از شرشان از امان نبود شدند بنای صلواتی خانه پیرزن. آقانیما با زبان روزه زیر آفتاب آجر روی آجر می چیند. ساخت خانه هنوز تمام نشده است. یکی دیگر از بچه ها گفت سیمان و گچ خانه با من. خودش گونی گونی سیمان را روی دوشش می گذارد و ملات درست می کند.  
یک پیرزن تنها در سهرابیه زندگی می کند که کسی را ندارد و خانه اش بیشتر شبیه خرابه  است. تصمیم گرفتیم با کمک خیران و جهادگران برایش خانه بسازیم. بچه هایی که روزگاری  یک محله از شرشان از امان نبود شدند بنای صلواتی خانه پیرزن. آقانیما با زبان روزه زیر آفتاب آجر روی آجر می چیند. ساخت خانه هنوز تمام نشده است. یکی دیگر از بچه ها گفت سیمان و گچ خانه با من. خودش گونی گونی سیمان را روی دوشش می گذارد و ملات درست می کند.  
۷۷۴

ویرایش