تفاوت میان نسخههای «مسلماني و شهادت هديه عليرضا به يك كمونيست بود»
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[پرونده:Alirza irandoost.jpg|بندانگشتی|وسط]] | [[پرونده:Alirza irandoost.jpg|بندانگشتی|وسط]] | ||
[[پرونده:لل.jpg|بندانگشتی]] | |||
'''مسلماني و شهادت هديه عليرضا به يك كمونيست بود''' | '''مسلماني و شهادت هديه عليرضا به يك كمونيست بود''' | ||
سطر ۶۲: | سطر ۶۳: | ||
خاطرهای از مرحوم پدر شهید علیرضا ایراندوست: وقتی خواستند جنازه علیرضا را از اصفهان به میمه بیاورند ما از شهادت او خبر نداشتیم؛ چون اولین شهید دفاع مقدس شهر بود و فکر میکردند ما آمادگی نداریم. نمیخواستند زود به ما خبر بدهند. شب قبل از آوردن علیرضا خواب دیدم که شهر را نور عجیبی فرا گرفته و من روی نورها در حال حرکتم؛ یک حال خوشی داشتم؛ صبح بیدار شدم و به سمت مسجد جامع شهر حرکت کردم تا برای این حال خوشم سجده شکر بهجا آورم و با این حال معنوی نماز بخوانم. یکی از آشنایان که گمان کرد من از شهادت پسرم خبر دارم و برای دیدن جنازه او به شهر میروم میخواست مانع شود و مرا دلداری دهد که کمکم از حرفهای او متوجه شدم پسرم به شهادت رسیده است. باز خدا را شکر کردم که پسرم به این افتخار رسیده و مرا رو سفید کرده است. آنقدر حال خوشی به من دست داد که احساس کردم هر دعایی بکنم مستجاب است و عزمم را برای خواندن نماز شکر در مسجد جزم کردم. شهید علیرضا در اوایل مهر ۱۳۵۹ به عنوان پزشکیار به سنندج رفت و در بیمارستان توحید آن جا مشغول انجام وظیفه شد. در غرب کشور فعالیتهای زیادی داشت و اثرات زیادی روی اطرافیانش گذاشته بود تا آن جا که توانست یک مارکسیست را به دین اسلام دعوت کند و او مسلمان شود و در راه دفاع از اسلام به شهادت برسد. | خاطرهای از مرحوم پدر شهید علیرضا ایراندوست: وقتی خواستند جنازه علیرضا را از اصفهان به میمه بیاورند ما از شهادت او خبر نداشتیم؛ چون اولین شهید دفاع مقدس شهر بود و فکر میکردند ما آمادگی نداریم. نمیخواستند زود به ما خبر بدهند. شب قبل از آوردن علیرضا خواب دیدم که شهر را نور عجیبی فرا گرفته و من روی نورها در حال حرکتم؛ یک حال خوشی داشتم؛ صبح بیدار شدم و به سمت مسجد جامع شهر حرکت کردم تا برای این حال خوشم سجده شکر بهجا آورم و با این حال معنوی نماز بخوانم. یکی از آشنایان که گمان کرد من از شهادت پسرم خبر دارم و برای دیدن جنازه او به شهر میروم میخواست مانع شود و مرا دلداری دهد که کمکم از حرفهای او متوجه شدم پسرم به شهادت رسیده است. باز خدا را شکر کردم که پسرم به این افتخار رسیده و مرا رو سفید کرده است. آنقدر حال خوشی به من دست داد که احساس کردم هر دعایی بکنم مستجاب است و عزمم را برای خواندن نماز شکر در مسجد جزم کردم. شهید علیرضا در اوایل مهر ۱۳۵۹ به عنوان پزشکیار به سنندج رفت و در بیمارستان توحید آن جا مشغول انجام وظیفه شد. در غرب کشور فعالیتهای زیادی داشت و اثرات زیادی روی اطرافیانش گذاشته بود تا آن جا که توانست یک مارکسیست را به دین اسلام دعوت کند و او مسلمان شود و در راه دفاع از اسلام به شهادت برسد. | ||
[[رده: اصفهان]] | [[رده: اصفهان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۷ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۴۶
مسلماني و شهادت هديه عليرضا به يك كمونيست بود
تنها بازمانده گروه احمد متوسلیان
از کویر تا دریا: دستنوشتههای شهید علیرضا ایراندوست
رزمندهای از کویر که به دریا رسید
دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران که دوست کمونیستش را هدایت کرد تا هر دو با هم به شهادت رسیدند.
شهید علیرضا ایراندوست تاریخ تولد: ۱۳۳۹ محل تولد: میمه تاریخ شهادت: ۱۳۶۰ نحوه شهادت: توسط گروه ضد انقلاب رزگاری محل شهادت: مریوان محل دفن: گلستان شهدای اصفهان
مختصری از زندگی نامه شهید:
علیرضا ایراندوست دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود.
وی در تاریخ ۴/۲/۶۰ در مریوان توسط ضد انقلابیون گروه رزگاری به شهادت رسید. علیرضا در تاریخ چهاردهم آبان ماه ۱۳۳۹ در شهر میمه متولد شد مرحوم حاج اصغر ایراندوست چهره ماندگار و پدر ایشان بود. علیرضا تحصیلات ابتدایی را در دبستان جمشید و دوران راهنمایی را در شهر میمه با نمره عالی سپری و درحالی که در خانه کوچک و مستاجری با وضع مالی متوسط گذران زندگی می نمودند شهید علیرضا دائما به دنبال درس و کتاب بود و برادر شهیدش حمید رضا نیز از ایشان الگو برداری می نمود. در دوران تحصیل رتبه دانش آموز برتر را به خود اختصاص می داد و در اوقات فراغت ضمن مطالعه کتب غیر درسی به فوتبال علاقه خاصی داشت و با همکلاسی ها و دوستان محله به مسابقه فوتبال می پرداخت و به دلیل تکنیک بالا در بین دوستان ورزشی از احترام خاصی برخوردار بود. با توجه به وضعیت ویژه درسی دوران متوسطه را در دبیرستان حکیم سنایی اصفهان سپری و موفق شد در کنکور رتبه دو رقمی کشور را کسب نماید و به عنوان دانشجوی دکترا مشغول به ادامه تحصیل شود. پس از یک سال با توجه به نیاز و ضرورتی که حس می کرد وارد سپاه شد و پس از گذراندن دوره های نظامی به منطقه غرب(مریوان) اعزام و در بیمارستان شهر سنندج در مقابل مجروحان دفاع مقدس انجام وظیفه می نمود و در نهایت در منطقه مریوان در جنگ با ضد انقلابیون گروه رزکاری به درجه عظمای شهادت نایل آمدند. در دست نوشته های ایشان در کتاب از کویر تا دریا، ارتباط با کمونیست در دوران دانشگاهی مورد توجه است که با گفتار، رفتار، مباحث منطقی، کار فرهنگی و همچنین منش پهلوانی موجب شد که دوست کمونیستش اسلام را بپذیرد و به اتفاق مسیر شهادت را انتخاب نمایند.
فعالیت های ورزشی
در فعالیت های ورزشی علیرضا، توجه به ورزش پهلوانی و زورخانه ای و همچنین حضور در تیم فوتبال شاهین میمه که به عنوان بازیکن تکنیکی در خط حمله فعالیت می نمود به چشم می خورد و در خاطرات دوستان نزدیک ایشان اخلاق ورزشی و منش پهلوانی و همچنین توجه به جسم در راس برنامه های ورزشی مورد توجه بوده است.
اهل ورزش و مطالعه
به نقل از یکی دوستان شهید: در دوران تحصیل با دکتر محمد حسین ایراندوست(برادرشهیدان علیرضا و حمید رضا) همکلاس و دوست بودم، در ان سالها جزء شاگردان ممتاز مدرسه بودم و به این خاطر با دکتر ایراندوست با هم درس می خواندیم و اغلب در منزلشان بودم. در این مراودات با شهید علیرضا و حمید رضا ایراندوست آشنا شدم .شهید علیرضا دارای هیکلی ورزیده و ورزشکاری بود برای بار اول میلهای باستانی را در دستان ایشان دیدم .زیاد با ما گرم نمی گرفت، یا در حال مطالعه بود و یا در حال ورزش احترامی که به والدینش می گذاشت قابل تعریف کردن نیست. هیچ گاه ندیدم بین این سه برادر اختلافی به وجود آید.
دستنوشته های شهید
در دستنوشتههایش، ارتباط با کمونیست در دوران دانشگاهی مورد توجه است که با گفتار، رفتار، مباحث منطقی، کار فرهنگی و همچنین منش پهلوانی خود موجب شد که دوست کمونیستش اسلام را بپذیرد و به اتفاق او مسیر شهادت را انتخاب نماید.
ملاک رفتاری این دانشجوی شهید قرآن و نهجالبلاغه بود. در یادداشتی از این شهید آمده است: پس از تفکر زیاد با خود گفتم من باید چنین باشم:
۱ـ همیشه قبل از هر کاری، کمی فکر کنم و سپس آن را با دین تطبیق دهم یعنی ببینم آیا این کار از نظر شرعی و عقلی درست است یا نه؟
۲ـ هیچ گاه از یاد خدا غافل نشوم و تنها نیز نباشم.
۳ـ کم بگویم ولی خوب صحبت کنم.
۴ـ حق را هیچگاه مخفی نکنم بلکه همیشه آن را ظاهر ساخته و برای پابرجا کردنش حتی از ایثار جان نیز دریغ نداشته باشم. ورزش را هیچگاه فراموش نکنم.
۵ـ از مطالعه و تفکر دمی نیاسایم و بهداشت دین را رعایت کنم.
۶ـ جوانمردی را فراموش نکنم.
از موقعی که آنها را به مرحله اجرا گذاردهام که تنها ۱۱ روز با هفده سالگی فاصله دارم ۵۶/۷/۳
در دستنوشتهای از شهید آمده است: خداوندا! فراموشم نکن که سخت نیازمندم. آری پس از ۱۹ سال زندگی حال میفهمم که تو هستی که از رگ گردن به ما نزدیکتری ….. پس یک دعا دارم و یک استدعای عاجزانه از درگاه پرنعمت تو و آن «اهدنا الصراط المستقیم» و دوری از تمام راههایی که به مبتذل کردن انسانیت ختم می شود. ۲۷/۱۰/۵۸
پروردگارا آنچه را که با ذره ذره وجودم خواستارم این است که: حتی هنگامی که ارزش زندگیام از شهادت و کشته شدن در راه تو کمتر شد شهادت را نصیبم گردان تا جمالت را دیدار کنم ای ولی مؤمنین و عنایت عارفین.
خواب پدر شهید
خاطرهای از مرحوم پدر شهید علیرضا ایراندوست: وقتی خواستند جنازه علیرضا را از اصفهان به میمه بیاورند ما از شهادت او خبر نداشتیم؛ چون اولین شهید دفاع مقدس شهر بود و فکر میکردند ما آمادگی نداریم. نمیخواستند زود به ما خبر بدهند. شب قبل از آوردن علیرضا خواب دیدم که شهر را نور عجیبی فرا گرفته و من روی نورها در حال حرکتم؛ یک حال خوشی داشتم؛ صبح بیدار شدم و به سمت مسجد جامع شهر حرکت کردم تا برای این حال خوشم سجده شکر بهجا آورم و با این حال معنوی نماز بخوانم. یکی از آشنایان که گمان کرد من از شهادت پسرم خبر دارم و برای دیدن جنازه او به شهر میروم میخواست مانع شود و مرا دلداری دهد که کمکم از حرفهای او متوجه شدم پسرم به شهادت رسیده است. باز خدا را شکر کردم که پسرم به این افتخار رسیده و مرا رو سفید کرده است. آنقدر حال خوشی به من دست داد که احساس کردم هر دعایی بکنم مستجاب است و عزمم را برای خواندن نماز شکر در مسجد جزم کردم. شهید علیرضا در اوایل مهر ۱۳۵۹ به عنوان پزشکیار به سنندج رفت و در بیمارستان توحید آن جا مشغول انجام وظیفه شد. در غرب کشور فعالیتهای زیادی داشت و اثرات زیادی روی اطرافیانش گذاشته بود تا آن جا که توانست یک مارکسیست را به دین اسلام دعوت کند و او مسلمان شود و در راه دفاع از اسلام به شهادت برسد.
منابع
شهید علیرضا ایراندوست/ رزمندهای از کویر که به دریا رسید تنها بازمانده گروه احمد متوسلیان مسلماني و شهادت هديه عليرضا به يك كمونيست بود دانشجوی شهید که دوست کمونیستش را هدایت کرد