تفاوت میان نسخه‌های «مسجد حظیره»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «== معرفی == سال‌ها قبل اتاقکی پشت دروازه‌ی فتح واقع در محله‌ی پیر و برج، ساخت...» ایجاد کرد)
 
 
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
[[رده: شهید صدوقی]]
[[رده: شهید صدوقی]]
[[رده: یزد]]
[[رده: یزد]]
[[رده: انقلاب]]
[[رده: انقلاب اسلامی]]
[[رده: مسجد]]
[[رده: عناصر]]
[[رده: مراکز]]
[[رده: وقایع]]
[[رده: مبارزات انقلابی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۱۵

معرفی

سال‌ها قبل اتاقکی پشت دروازه‌ی فتح واقع در محله‌ی پیر و برج، ساخته شد تا پناهگاهی باشد برای فقرا و در راه ماندگانی که نمی‌توانستند وارد شهر بشوند. یک شب سرد زمستانی همین اتاقک، جان همسر بیمار حاج شمس الدین محمد زین الدین علیشاه میبدی که در راه مانده بودند را نجات میدهد و حاجی در سال 818 ه.ش طبق نذر همسرش، در محل اتاقک، مسجدی مجهز برای استراحت و اسکان مسافران احداث میکند. مسجدی که حظیره نام می‌گیرد.

مسجد حظیره

پایگاه اصلی انقلاب یزد، و به روایتی یکی از پایگاه های مدیریت انقلابیون جنوب کشور. شهید صدوقی به عنوان امام جماعت این مسجد را احیا نموده است و در دوران انقلاب سخنرانی های استانی و کشوری به کرات در این مسجد سخنرانی کرده اند. این مسجد مبدا تمامی راهپیمایی های یزد بوده است و هم اکنون نیز مقبره سومین شهید محراب در آن واقع گردیده است. پس از پیروزی انقلاب پایگاه شهید بهشتی که به عنوان پایگاه این مسجد فعال بوده است به عنوان یکی از خیاط خانه های معروف یزد و یکی از محل های جمع آوری کمک های مردمی همواره فعال بوده است. این همه جوش و خروش در یک مسجد، آیت‌الله صدوقی را بر آن داشت تا سال 57 و در آستانه‌ی پیروزی انقلاب، برای حظیره طرحی نو در اندازد و به فکر توسعه‌ی مسجد بیافتد. همزمان با توسعه‌ی مسجد فعالیت‌های آن نیز روز به روز بیشتر می‌شد؛ با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، حظیره که تا دیروز پایگاه انقلاب یزد به حساب می‌آمد، به پایگاه اصلی جنگ و پشتیبانی از آن تبدیل شد. حظیره نقطه‌ی آغاز اعزام و آسمانی شدن قریب چهار هزار شهید یزدی بود. علاوه بر این حافظه‌ی تاریخی جنگ، هرگز پایگاه شهید بهشتیِ مسجد حظیره و خدماتی که زنان و مردانِ جهادیِ پشت جبهه از همین پایگاه به رزمندگان اسلام می‌رسانده‌اند را از یاد نمی‌برد. شاید همسر حاج شمسالدین در آن شب سرد زمستانی هرگز گمان نمی‌کرد که زنده بماند و نذرش را ادا کند، چه برسد به این که نذرش آینده‌ی بخش عظیمی از یک ملت را دگرگون سازد.

منبع

آرشیو دفتر تاریخ شفاهی یزد