تفاوت میان نسخههای «فرصت آخ گفتن به استکبار را ندهید»
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[پرونده:165355 824 (1).jpg|بندانگشتی]] | |||
'''شهید عباس پورشهمدانی: فرصت آخ گفتن به استکبار را ندهید''' | '''شهید عباس پورشهمدانی: فرصت آخ گفتن به استکبار را ندهید''' | ||
سطر ۸۲: | سطر ۸۳: | ||
اگر او را در این مبارزه یاری نکنید که در مسیر شرق و غربید. اگر بیتفاوت باشید که آدم بیتفاوت دیگر انسان نیست، سنگ و چوب است. پس بیایید از کمبودها و نارساییهایی که ناشی از مبارزه همهجانبه با استکبار جهانی است بالاتر رفته و موجودیت این انقلاب که پیام حیاتبخش اسلام را سرلوحه برنامههای خود قرار داده پاس بداریم و حسینگونه با هرچه که داریم به یاری آن بشتابیم. | اگر او را در این مبارزه یاری نکنید که در مسیر شرق و غربید. اگر بیتفاوت باشید که آدم بیتفاوت دیگر انسان نیست، سنگ و چوب است. پس بیایید از کمبودها و نارساییهایی که ناشی از مبارزه همهجانبه با استکبار جهانی است بالاتر رفته و موجودیت این انقلاب که پیام حیاتبخش اسلام را سرلوحه برنامههای خود قرار داده پاس بداریم و حسینگونه با هرچه که داریم به یاری آن بشتابیم. | ||
[[رده: اهالی همدان]] | [[رده: اهالی همدان]] | ||
سطر ۸۸: | سطر ۸۹: | ||
[[رده: عناصر]] | [[رده: عناصر]] | ||
[[رده: ملت قهرمان]] | [[رده: ملت قهرمان]] | ||
[[رده: دفاع | [[رده: دفاع مقدس]] | ||
[[رده: جهاد سازندگی]] | [[رده: جهاد سازندگی]] | ||
[[رده: همدان]] | |||
[[رده: حافظه ملی]] | |||
[[رده: وقایع]] | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۵۶
شهید عباس پورشهمدانی: فرصت آخ گفتن به استکبار را ندهید
تبرک لحظاتمان با شهید عباس پورش همدانی
شهید عباس پورش همدانی در تاریخ دهم شهریورماه سال 35 در همدان به دنیا آمد. وی فارغالتحصیل رشته اقتصاد بود. عباس جوانی خود را وقف تلاش برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی کرد و در مبارزه با طاغوت نقش بسزایی ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب امام خمینی(ره) دستور تشکیل جهاد سازندگی را به منظور آبادانی ویرانهها و خرابیهای حاصل از سالها حکومت سیاه و ننگین ستمشاهی پهلوی را داد.
عباس به این نهاد مردمی پیوست و حضورش در مناطق محروم خصوصا بخش «خنجین» همدان یک شور و شوق عجیبی در مردم محروم این منطقه ایجاد کرده بود.
این سردار جنگ تمام فکرش ایجاد رفاه و آسایش برای مردم محروم استان همدان بود تا اینکه جنگ شروع شد و این بار او خود را در محک یک امتحان بزرگتر یافت و برای یاری رساندن به دین خدا و لبیک به فرمان خمینی کبیر راهی جبهه شد.
او با همت مثال زدنیاش ستاد پشتیبان و مهندس جنگ جهاد سازندگی همدان را تشکیل داد و به عنوان مسوول این تشکیلات نوپا وارد میدان نبرد با متجاوزان شد. او در زمانی کوتاه با تکامل و توسعه این مجموعه خدمات شایانی به ایران در جنگ نابرابرش مقابل کشورهای مهاجم کرد. به اقرار فرماندهان جنگ او در بیشتر عملیات نقش تعیینکنندهای در خلق پیروزیهایی داشته است.
عباس عاشق خدا بود و در سفرش به سرزمین وحی با پروردگار یگانه عهد بست تا جان در بدن دارد به دفاع از اسلام ناب محمدی بپردازد. وی در جبهه به اوج عظمت روحی و معنوی رسید و توانست به عنوان فرماندهی لایق و توانا زبانزد عام و خاص شود.
او فرمانده عملیاتی گردان الغدیر جهاد سازندگی بود و جنگید تا سرانجام این سردار بعد از یک راه طولانی برای وصال محبوب در تاریخ 22 اردیبهشتماه سال 67 در روستای شیخمحمد سلیمانیه عراق بر اثر خمپاره دشمن به شهادت رسید. اکنون پیکر پاکش در گلزار شهدای شهر همدان آرام گرفته است.
قول میدم شفاعت کنم!
مادر شهید در خاطرات خود بیان کرده است: گاهی وقتها بیهوا وارد اتاقش میشدم، میدیدم روی سجاده دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و اشک میریزد. چهار ستون بدنم میلرزید. به خودم میگفتم، با این اشکها آخرش عباس هم مثل امیر از پیشم میرود.
وقتی این همه گریه و زمزمهاش را میدیدم، بهش میگفتم: «مادر! چرا این قدر گریه میکنی!؟» گفت: «مادر اگر بدانی آن دنیا چه خبره!» گفتم: «مادر چه خبره؟ مگر تو با این سن و سال چی کار کردی که نگرانی؟» سرش را پایین میانداخت و میگفت: «این اشکها خیلی کارسازه.»
گاهی به حالت شوخی به من میگفت: «امیر که شهید شده، بیا رضایت بده من هم برم. قول میدم شفاعت کنم!» گفتم: «عباس، با دل مادرت بازی نکن. آخر من مادرم، همان دوری امیر بسمونه» گفت: «حالا ما یه چیزی گفتیم، شهید شدن که به این آسانیها نیست. گلولهای که از لوله تفنگی بیرون میآید، خدا مقرر میکنه به کی بخوره. ما و این لیاقتها! گمان نمیکنم!»
این زحمتها به درد نمیخوره
برادر شهید هم در خاطرهای نیز ذکر کرده است: مشغول آماده کردن نماز خانه دبیرستان بودم. قرار بود فردای آن روز نماز جماعت در مدرسه برگزار شود. دیدم ایستاده جلوی در سالن و داره به دقت به حرکات من نگاه میکنه. وقتی فهمید متوجه حضورش شدم، گفت: «خسته نباشی! چی کار میکنی!؟» گفتم: «فردا نماز جماعت داریم، دارم سالن را آماده میکنم.» گفت: «نمازت را خواندی؟» گفتم: «نه!» نگاهی به ساعتش کرد و گفت: «الان یک ساعت از اذان ظهر گذشته، اگر نماز خودت را به موقع نخوانی، این زحمتها به درد نمیخوره!» همان جا دست از کار کشیدم و آستینها را زدم بالا برای وضو. وقتی این صحنه را دید، خیلی خوشحال شد و چند بار پیشانیام را بوسید.
بیتالمال که برای کارهای شخصی نیست!
خواهر شهید هم در خاطرهای بیان میکند: حال پدرم خیلی بد بود. دویدم توی اتاق و بهش گفتم: «عباس، حال بابا خیلی بده. باید سریع برسانیمش بیمارستان!» گفت: «صبر کن تا ماشین بگیرم.» بعد از چند دقیقه دیدم یک ماشین دربست گرفته آورده در خانه. دوید توی حیاط و گفت: «ماشین حاضره، کمک کن بیاریمش توی ماشین.» ماشین جهاد جلوی در بود اما حاضر نشد حتی در این شرایط اضطراری هم از آن استفاده کند! گفتم: «عباس ماشین خودت را چرا نیاوردی؟» گفت: «بیتالمال که برای کارهای شخصی نیست!»
آنچه میخوانیم وصیتنامه شهید است:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
برادران و خواهران من:
اگر امت و امامت هر دو کنار هم باشند و امت بیهیچ کاستی و کاهلی به دنبال امام حرکت کنند، طولی نخواهد کشید که بساط جور و استکبار در زمین برچیده میشود.
پایان مظلومیت انسان در گرو حرکت یکپارچه امت پشت سر امام است و این مشکل عمده و اساسی محرومیت انسان در همه تاریخ است.
زمین هیچ وقت بیحجت نبوده اما تقریبا همیشه امام بیامت بوده و این مشکل بزرگ انسانیت است.
وصیت من به همه اقشار اعم از کشاورز، کارگر، اداری، بازاری، روحانی، دانشگاهی و ... این است که اولا سعی کنند میزان تقوای عبادی، اجتماعی، سیاسی و... را حفظ کنند. ثانیاً بدانید که راه خدمت به اسلام اطاعت محض از ولایت فقیه است.
نکند خدای نکرده خواندن چند کتاب در حوزه و گذراندن چند واحد در دانشگاه حجابی شود که چراغ هدایت خدا در زمین( ولایت فقیه و نیابت ولایت فقیه) را ندیده و با چشمانی نابینا در تاریکی و ضلالت با خیال خدمت، خیانت به دستمایه این انقلاب خونبار بکنیم.
برادر و خواهرم:
امروز استکبار جهانی با همه قوا به میدان مبارزه با اسلام آمده و هر روز بیشتر از پیش خود را مجهز میکند. نفس وجود او در عدم ماست و تا صدای اللهاکبر ما را خاموش نکنند از پای نمینشینند. پس بپاخیزید و صدایی خداوندان زر و زور و تزویر جهانی را در گلویشان خفه کنید و فرصت یک نفس راحت را هم به آنها ندهید که نفس راحت آنان خون دیده و آه سرد مستضعفین عالم را همراه دارد.
غیرتمندان برخیزند و قلم پای این متجاوزین به حقوق انسانهای محروم، که فریاد یاللمسلمین آنها بلند است را بشکنید.
پیروان علی(ع) به پا خیزید؛ با سلاح تقوا و سلاح آتشین خود قلب استکبار شرق و غرب را از سینه بیرون آورده و زیر پا له کرده و فرصت گفتن آخ را به آنها ندهید.
فرزندان حسین(ع) ندای لا اری الموت الا السعاده و الحیاء منع العالمین الا بر ما سر داده و رضای خدا را با نابودی دشمنان خدا کسب کنید.
فرزندان حسین(ع) به حسین(ع) اقتدا کنید. عاشورائیان به عاشورا اقتدا کنید و خواهران و مادران به فاطمه و زینب اقتدا کنید. جوانان به علیاکبر(ع)و پیرمردان به حبیب(س).
از راه منحرف شدهها به حر اقتدا کنید. جبهههای حماسه و شرف انسانهای غیرتمند و دلاور را طلب میکنند. عزیزان به سوی جبههها بشتابید که فردا دیر است.
خواهران و برادران گرامی صدام خاکریز اول استکبار جهانی است، خاکریز اول اگر شکسته شود خاکریزهای بعدی سستتر هستند. من یقین دارم پیروزی با ماست.
خدایا امروز یزیدیان در مقابل حسینیان صف کشیدهاند، نبودن در صف حسینیان یاری نمودن یزیدیان است، هان ای کسانی که مخالفید و کسانی که بیتفاوتید، فردا هیچ عذری در پیشگاه خداوند متعال ندارید تا فرصت هست کمی فکر کنید به خود آیید و به دور از تعصبات قشری و ذخیرههای ذهنی و کمبودها و نارسائیها این انقلاب را در مبارزه با دشمنان، حمایت از محرومین، سر تسلیم فرود نیاوردن در مقابل غیر خدا و شاخصههای دیگر آن را تجزیه و تحلیل کنید و با دیدی وسیع به او نگاه کنید و از خود بپرسید که چه باید بکنید. اگر او را در این مبارزه یاری نکنید که در مسیر شرق و غربید. اگر بیتفاوت باشید که آدم بیتفاوت دیگر انسان نیست، سنگ و چوب است. پس بیایید از کمبودها و نارساییهایی که ناشی از مبارزه همهجانبه با استکبار جهانی است بالاتر رفته و موجودیت این انقلاب که پیام حیاتبخش اسلام را سرلوحه برنامههای خود قرار داده پاس بداریم و حسینگونه با هرچه که داریم به یاری آن بشتابیم.
منابع
پيروان علی(ع) به پا خيزيد... «جادههای کوهستانی» روایت حماسه شهید عباس پورش همدانی فرمانده گردان الغدير جهادسازندگي