ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «سه قهرمان ایستاده»

از قصه‌ی ما
۵۳۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۷
بدون خلاصه ویرایش
 
(۱۵ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
جلفا از نخستین مناطق شمالی ایران است که در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین (ارتش شوروی) مورد تجاوز قرار گرفت. ارتش چهل و هفتم شوروی به سرلشکری «نوویکف» که براساس طرح متفقین از مدت‌ها پیش در (نخجوان) و شهر جلفای آن سوی مرز ایران مستقر شده بود، به قصد ورود به ایران وارد رودخانه ارس شده و عزم عبور از پل آهنی رودخانه را داشتند. نیروهای شوروی پس از گذر از ارس با ایستادگی مرزبانان ایرانی مواجه شدند.
جلفا از نخستین مناطق شمالی ایران است که در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین (ارتش شوروی) مورد تجاوز قرار گرفت. '''ارتش چهل‌وهفتم شوروی''' به سرلشکری «نوویکف» که براساس طرح متفقین از مدت‌ها پیش در (نخجوان) و شهر جلفای آن سوی مرز ایران مستقر شده بود، به قصد ورود به ایران وارد رودخانه ارس شده و عزم عبور از پل آهنی رودخانه را داشتند. نیروهای شوروی پس از گذر از ارس با ایستادگی مرزبانان ایرانی مواجه شدند.
سه مرزبان به نام‌های '''[[«ژاندارم سرجوخه مصیب ملک محمدی»]]'''، '''[[«سید محمد راثی هاشمی»]]''' و '''[[«عبدالله شهریاری»]]''' با وجود دستور به عدم مقاومت توسط حکومت مرکزی، به‌صورت داوطلبانه در مقابل ارتش شوروی ایستادند و به دلیل اشراف بر پل با عملیات تعقیب و گریز توانستند ارتش شوروی را برای ۴۸ ساعت متوقف کنند. نیروهای متفقین در نهایت با شکستن مقاومت این سه مرزبان و استفاده از توپ‌خانه‌ی سنگین، موفق به عبور از '''ارس''' و ورود به خاک ایران شدند. مرزبان دیگری به نام '''[[«استوار میرزا علی»]]''' نیز در جلفا پس از سه ساعت مقاومت در برابر متفقین در نهایت کشته به شهادت می‌رسد.  
سه مرزبان به نام‌های «'''[[ژاندارم سرجوخه مصیب ملک محمدی]]'''»، «'''[[سید محمد رائی هاشمی]]'''» و «'''[[عبدالله شهریاری]]'''» با وجود دستور به عدم مقاومت توسط حکومت مرکزی، به‌صورت داوطلبانه در مقابل ارتش شوروی ایستادند و به دلیل اشراف بر پل با عملیات تعقیب و گریز توانستند ارتش شوروی را برای ۴۸ ساعت متوقف کنند. نیروهای متفقین در نهایت با شکستن مقاومت این سه مرزبان و استفاده از توپ‌خانه‌ی سنگین، موفق به عبور از '''ارس''' و ورود به خاک ایران شدند. مرزبان دیگری به نام «'''[[استوار میرزا علی]]'''» نیز در جلفا پس از سه ساعت مقاومت در برابر متفقین در نهایت کشته به شهادت می‌رسد.  
== شرح واقعه ==
== شرح واقعه ==
هنگامی که متفقین تصمیم به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم را می‌گیرند، این سه مرزبان وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را در پل فلزی جلفا-نخجوان برعهده داشتند. پس‌از آن که ارتش شوروی برای ورود به خاک ایران به این پل که عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش [[ارس]] در این ناحیه است، نزدیک می‌شوند مقاومت دو روزه‌ی این سه سرباز ایرانی آغاز می‌گردد. این مرزبانان آذربایجانی با اشراف به پل و منطقه، دو روز لشکر شوروی را زمین‌گیر می‌کنند و روس‌ها هم که چاره‌ای جز گذر از همین پل نداشتند با وجود استفاده از توپخانه‌ی سنگین‌شان مجبور به نبردی ۴۸ساعته می‌گردند که تنها با کشته شدن ژاندارم‌ها [[سرجوخه ملک محمدی]] ،[[سید محمد راثی هاشمی]] و [[عبدالله شهریاری]] توانستند وارد خاک ایران شوند.
هنگامی که متفقین تصمیم به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم را می‌گیرند، این سه مرزبان وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را در پل فلزی جلفا-نخجوان برعهده داشتند. پس‌از آن که ارتش شوروی برای ورود به خاک ایران به این پل که عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش [[ارس]] در این ناحیه است، نزدیک می‌شوند مقاومت دو روزه‌ی این سه سرباز ایرانی آغاز می‌گردد. این مرزبانان آذربایجانی با اشراف به پل و منطقه، دو روز لشکر شوروی را زمین‌گیر می‌کنند و روس‌ها هم که چاره‌ای جز گذر از همین پل نداشتند با وجود استفاده از توپخانه‌ی سنگین‌شان مجبور به نبردی ۴۸ساعته می‌گردند که تنها با کشته شدن ژاندارم‌ها [[سرجوخه ملک محمدی]] ،[[سید محمد راثی هاشمی]] و [[عبدالله شهریاری]] توانستند وارد خاک ایران شوند.
[https://www.aparat.com/v/E4Com/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D9%88%D9%85_%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1_1320 لینک مستند کوتاه مقاومت این سه سرباز ایرانی]


== واکنش فرمانده روسی ==
== واکنش فرمانده روسی ==
مقاومت شجاعانه این سه سرباز تحسین نیروهای مهاجم و خصوصاً فرمانده لشکر ۴۷ شوروی، '''«سرلشکر نوویکف»''' را برمی‌انگیزد. وی زمانی‌که با عبور از پل متوجه گشت که سربازانش ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز در حال نبرد می‌باشند، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرده و روی سینه '''«سرجوخه محمدی»''' گذاشت و از چوپانی می‌خواهد تا ۳ سرباز شجاع را به شیوه‌ی مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند. تدفین این ۳ سرباز با تشریفات کامل نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش شوروی و در کنار خط آهن این پل صورت گرفت.
مقاومت شجاعانه این سه سرباز تحسین نیروهای مهاجم و خصوصاً فرمانده لشکر ۴۷ شوروی، '''«سرلشکر نوویکف»''' را برمی‌انگیزد. وی زمانی‌که با عبور از پل متوجه گشت که سربازانش ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز در حال نبرد می‌باشند، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرده و روی سینه «'''سرجوخه محمدی'''» گذاشت و از چوپانی می‌خواهد تا ۳ سرباز شجاع را به شیوه‌ی مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند. تدفین این ۳ سرباز با تشریفات کامل نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش شوروی و در کنار خط آهن این پل صورت گرفت.
بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده‌است «آرامگاه [[ژاندارمری ایران|ژاندارم]] شهید [...] که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده‌اند.» بر بالای آرامگاه آنان این شعر نیز نقش بسته‌است:
بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده‌است «آرامگاه [[ژاندارمری ایران|ژاندارم]] شهید [...] که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده‌اند.» بر بالای آرامگاه آنان این شعر نیز نقش بسته‌است:


سطر ۱۱: سطر ۱۳:
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک / پاینده و جاوید بماند وطن ما
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک / پاینده و جاوید بماند وطن ما


== روایت 60 سال بی‌خبری خانواده‌ی مرزبانان از کتاب [[«تاآخرین فشنگ»]] ==
== روایت 60 سال بی‌خبری خانواده‌ی مرزبانان از کتاب «[[تاآخرین فشنگ]]» ==
خانواده‌‌های ۳ژاندارم ایرانی نزدیک به ۶۰ سال از آنها بی‌خبر ماندند. آنها تصور می‌کردند پدرشان از سوی روس‌ها اسیر شده‌ و در اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری زیر فشار کار طاقت‌فرسا از دنیا رفته‌اند؛ غافل از این که مزار ۳ سربازی که در کنار پل آهنی جلفا یعنی درست روی خط مرزی ایران و نخجوان است، مزار آنهاست.
خانواده‌‌های ۳ژاندارم ایرانی نزدیک به ۶۰ سال از آنها بی‌خبر ماندند. آنها تصور می‌کردند پدرشان از سوی روس‌ها اسیر شده‌ و در اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری زیر فشار کار طاقت‌فرسا از دنیا رفته‌اند؛ غافل از این که مزار ۳ سربازی که در کنار پل آهنی جلفا یعنی درست روی خط مرزی ایران و نخجوان است، مزار آنهاست.
بالاخره پس از چند ماه تلاش و پیگیری موفق شدم فرزند سرباز شهریاری را در شهر کوچک «باسمنج» در نزدیکی تبریز پیدا کنم. پسری بسیار پیرتر از پدر. چند ساعتی طول کشید تا پرسان پرسان خانه حاج محمدعلی شهریاری را در مرکز شهر پیدا کنم.
بالاخره پس از چند ماه تلاش و پیگیری موفق شدم فرزند سرباز شهریاری را در شهر کوچک «باسمنج» در نزدیکی تبریز پیدا کنم. پسری بسیار پیرتر از پدر. چند ساعتی طول کشید تا پرسان پرسان خانه حاج محمدعلی شهریاری را در مرکز شهر پیدا کنم.
سطر ۲۸: سطر ۳۰:


به‌ گفته تنها فرزند به‌جا مانده ژاندارم شهریاری، آنها تا پیش از سال ۸۰ که به‌طور اتفاقی موفق به شناسایی مزار پدرشان شدند، سال‌ها منتظر بازگشت او بوده‌اند یا لااقل خبری از مرگ وی. مادرشان دو سال پیش از انقلاب نتوانست تاب بیاورد و در سن ۵۵ سالگی و برادر و خواهر کوچکترش هم قبل از شناسایی مزار شهید شهریاری از دنیا رفتند.
به‌ گفته تنها فرزند به‌جا مانده ژاندارم شهریاری، آنها تا پیش از سال ۸۰ که به‌طور اتفاقی موفق به شناسایی مزار پدرشان شدند، سال‌ها منتظر بازگشت او بوده‌اند یا لااقل خبری از مرگ وی. مادرشان دو سال پیش از انقلاب نتوانست تاب بیاورد و در سن ۵۵ سالگی و برادر و خواهر کوچکترش هم قبل از شناسایی مزار شهید شهریاری از دنیا رفتند.
'''
'''
- فکر می‌کردید که مزار پدرتان در نوار مرزی جلفا باشد؟'''
- فکر می‌کردید که مزار پدرتان در نوار مرزی جلفا باشد؟'''


- نه، از چند نفری شنیدیم که او در اردوگاه کار اجباری سیبری است و همانجا هم از دنیا رفته.
- نه، از چند نفری شنیدیم که او در اردوگاه کار اجباری سیبری است و همانجا هم از دنیا رفته.
'''
 
- مادرتان چطور؟'''
'''- مادرتان چطور؟'''


- هیچوقت نمی‌خواست این حرف‌ها را باور کند. وقتی در خانه‌ را می‌زدند چارقد سرش می‌کرد و می‌دوید جلوی در. تا زمانی که از دنیا رفت چشمش به در بود. هر روز دور از چشم ما گریه می‌کرد. آن قدر گریه کرد که اواخر عمرش چشمانش جایی را نمی‌دید. بنده خدا دق کرد. مادرم برای ما، هم مادر بود هم پدر. با بدبختی بزرگ‌مان کرد.
- هیچوقت نمی‌خواست این حرف‌ها را باور کند. وقتی در خانه‌ را می‌زدند چارقد سرش می‌کرد و می‌دوید جلوی در. تا زمانی که از دنیا رفت چشمش به در بود. هر روز دور از چشم ما گریه می‌کرد. آن قدر گریه کرد که اواخر عمرش چشمانش جایی را نمی‌دید. بنده خدا دق کرد. مادرم برای ما، هم مادر بود هم پدر. با بدبختی بزرگ‌مان کرد.
سطر ۴۰: سطر ۴۳:


- سال ۸۰ شبکه تبریز برنامه‌ای نشان می‌داد از ۳ ژاندارم که سال ۱۳۲۰ و هنگام ورود ارتش شوروی به شهادت رسیده‌اند. دوربین روی سنگ‌ قبرها رفت و با تعجب دیدیم روی یکی از سنگ قبرها نوشته شهید ژاندارم عبدالله شهریاری. آن قدر شوکه شده بودیم که همگی گریه ‌کردیم. روز بعد رفتیم جلفا و از نزدیک قبرها را دیدیم و بعد از ۶۰ سال پدرمان را پیدا کردیم. وقتی مرزبانی متوجه شد که ما جزو خانواده یکی از ژاندارم‌ها هستیم دو خانواده دیگر را هم پیدا کردند.
- سال ۸۰ شبکه تبریز برنامه‌ای نشان می‌داد از ۳ ژاندارم که سال ۱۳۲۰ و هنگام ورود ارتش شوروی به شهادت رسیده‌اند. دوربین روی سنگ‌ قبرها رفت و با تعجب دیدیم روی یکی از سنگ قبرها نوشته شهید ژاندارم عبدالله شهریاری. آن قدر شوکه شده بودیم که همگی گریه ‌کردیم. روز بعد رفتیم جلفا و از نزدیک قبرها را دیدیم و بعد از ۶۰ سال پدرمان را پیدا کردیم. وقتی مرزبانی متوجه شد که ما جزو خانواده یکی از ژاندارم‌ها هستیم دو خانواده دیگر را هم پیدا کردند.
'''
'''- چه زمانی متوجه شدید پدرتان و همرزمانش دست به چه کار بزرگی زده‌اند؟'''
- چه زمانی متوجه شدید پدرتان و همرزمانش دست به چه کار بزرگی زده‌اند؟'''


- دقیقاً نمی‌دانستیم پدرمان چگونه شهید شده تا این که در مرزبانی گفتند پدرم و ۳ ژاندارم دیگر هم‌قسم می‌شوند که بمانند و جلوی ارتش شوروی را بگیرند. وقتی چیزی نمی‌ماند که فشنگ‌هایشان تمام شود، سرجوخه ملک محمدی به پدرم می‌گوید که تو ۴ تا بچه‌داری و برگرد عقب و خبر را به پادگان تبریز بده ولی او قبول نمی‌کند و می‌گوید مگر خون من رنگین‌تر از شماست که برگردم عقب؟ بالاخره قرعه به اسم نفر چهارم می‌افتد. او همه ماجرا را برای‌مان تعریف کرد و گفت که پدرم با برنو راننده نفربر را از پای درآورده. با شنیدن حرف‌هایش احساس غرور ‌کردم.
- دقیقاً نمی‌دانستیم پدرمان چگونه شهید شده تا این که در مرزبانی گفتند پدرم و ۳ ژاندارم دیگر هم‌قسم می‌شوند که بمانند و جلوی ارتش شوروی را بگیرند. وقتی چیزی نمی‌ماند که فشنگ‌هایشان تمام شود، سرجوخه ملک محمدی به پدرم می‌گوید که تو ۴ تا بچه‌داری و برگرد عقب و خبر را به پادگان تبریز بده ولی او قبول نمی‌کند و می‌گوید مگر خون من رنگین‌تر از شماست که برگردم عقب؟ بالاخره قرعه به اسم نفر چهارم می‌افتد. او همه ماجرا را برای‌مان تعریف کرد و گفت که پدرم با برنو راننده نفربر را از پای درآورده. با شنیدن حرف‌هایش احساس غرور ‌کردم.
سطر ۵۱: سطر ۵۳:


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[یادمان کشته‌شدگان شهریور ۱۳۲۰]]
* [[یادمان شهدای شهریور ۱۳۲۰]]
* [[پل آهنی راه‌آهن آذربایجان]]
* [[پل آهنی راه‌آهن آذربایجان]]
* [[اشغال ایران در جنگ جهانی دوم]]
* [[اشغال ایران در جنگ جهانی دوم]]
سطر ۵۷: سطر ۵۹:
* [[شهید سرجوخه مصیب ملک محمدی]]
* [[شهید سرجوخه مصیب ملک محمدی]]
* [[شهید سیدمحمد رائی هاشمی]]
* [[شهید سیدمحمد رائی هاشمی]]
* [[ارتش چهل و هفتم شوروی ]]
* [[ارتش چهل‌وهفتم شوروی ]]
* [[پل آهنی جلفا]]
* [[پل آهنی جلفا]]
* [[سرلشگر نوویک]]
* [[سرلشگر نوویک]]
سطر ۷۶: سطر ۷۸:


[[رده:تاریخ نظامی ایران]]
[[رده:تاریخ نظامی ایران]]
[[رده:نظامیان کشته‌شده در جنگ جهانی دوم اهل ایران]]
[[رده:شهدای ایرانی در جنگ جهانی دوم]]
 
[[رده: حمله‌ی شوروی به ایران]]
 
[[رده: مرزبانان ارس]]
 
[[رده: حماسه‌ی سوم شهریور ۱۳۲۰]]
 
[[رده: جنگ جهانی دوم در ایران]]
 
[[رده: دفاع]]
 
[[رده: اهالی جلفا]]
 
[[رده: آذربایجان شرقی]]
 
[[رده: سرباز]]
[https://www.aparat.com/v/E4Com/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D9%88%D9%85_%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1_1320 لینک فیلم]
[[رده: سرجوخه]]
نیاز به تکمیل دارد
[[رده: استوار]]
[[رده: متفقین]]
[[رده: ارتش]]
[[رده: حافظه ملی]]
[[رده: ملت قهرمان]]
[[رده:عناصر]]
[[رده:وقایع]]
[[رده:مراکز]]