تفاوت میان نسخههای «داستان عجیب دو شهید»
(صفحهای تازه حاوی «'''داستان عجیب دو شهید''' '''خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
[[رده: عناصر]] | [[رده: عناصر]] | ||
[[رده: مفقودالاثر]] | [[رده: مفقودالاثر]] | ||
[[رده: وقایع]] | |||
== منابع == | == منابع == | ||
[http://fashnews.ir/fa/news-details/35022/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D9%88-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF/ من که برای دیدار شما آمده ام.] | [http://fashnews.ir/fa/news-details/35022/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D9%88-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF/ من که برای دیدار شما آمده ام.] |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۳۵
داستان عجیب دو شهید
خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهرش می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من که برای دیدار شما آمده ام
شهید "حمید رضا ملا حسنی "در 1344/5/5در تهران متولد شد. وی قبل از اخذ دیپلم به جبهه های حق علیه باطل اعزامو در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق در تاریخ 12 /08 / 1362 مفقود الاثر شد.
سالها بود خانواده منتظر بازگشت عزیزشان بودند. در یکی از روزها خواهر شهید "ملاحسنی" بر سر مزار شهید احمد پلارک (شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود) در قاب بالای سر مزار دریک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد. پس از بررسی ، خانواده شهید پلارک را جویا می شود خانواده ایشان می گویند شهیدپلارک هر کدام از دوستانش که به فیض شهادت نائل می شد بالای سرش یک ضربدر می زد. معلوم شد که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده . خواهر شهید ملا حسنی شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهد که به برادرم بگو یک نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد .
این خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهرش می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من که برای دیدار شما آمده ام. خواهرش می گوید: کی؟ شهیدملاحسنی به او می گوید: " در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند؛ قبر وسطی مربوط به من است. خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند این چه خوابی است که بعد از 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. در شب بعد مجددا" شهیدملاحسنی به خواب خواهرش می آید و می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من منتظرت هستم." و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. خواهراین شهید صبح اقدام به پرس وجو می کند ومطلب را با سپاه درمیان می گذارد. پس از بررسی ویافتن همرزمان شهید و نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تایید قرارمی گیرد.