تفاوت میان نسخههای «رستوران بین المللی که از یک بالکن شروع شد»
Tkaaraazmaa (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «موقعیت جغرافیایی: استان گیلان، شهرستا رودسر،بخش چابکسر، روستای سرولات خاو...» ایجاد کرد) |
Tkaaraazmaa (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
موقعیت جغرافیایی: | موقعیت جغرافیایی: | ||
استان گیلان، شهرستا رودسر،بخش چابکسر، روستای سرولات | استان گیلان، شهرستا رودسر،بخش چابکسر، روستای سرولات | ||
خاور خانم،صاحباین رستوران: | خاور خانم،صاحباین رستوران: | ||
پس ازدواج، من و همسرم قصد داشتیم کار کنیم اما در روستای ما کار نبود. | پس ازدواج، من و همسرم قصد داشتیم کار کنیم اما در روستای ما کار نبود. | ||
همه افراد روستا به کاشتن چای و کشت پرتغال مشغول بودند که درآمد بالایی نداشت. | همه افراد روستا به کاشتن چای و کشت پرتغال مشغول بودند که درآمد بالایی نداشت. | ||
تصمیم گرفتیم به قزوین برویم و کار کنیم. | تصمیم گرفتیم به قزوین برویم و کار کنیم. | ||
من در آنجا مدتی در یک مطب به کار منشی گری و تزریقات مشغول بودم. حتی در آنجا کار نظافت نیز انجام دادم. | |||
من در آنجا مدتی در یک مطب به کار منشی گری و تزریقات مشغول بودم. حتی در آنجا کار نظافت نیز انجام دادم. | |||
پس از ۴ سال مجبور شدیم به سرولات برگردیم و در این مکان که در حال حاضر رستوران است خانه ای ساختیم به همراه بالکن و زندگی می کردیم. | پس از ۴ سال مجبور شدیم به سرولات برگردیم و در این مکان که در حال حاضر رستوران است خانه ای ساختیم به همراه بالکن و زندگی می کردیم. | ||
همین بالکن سبب شد تا یک خانواده گردشگر اصفهانی را به خود جذب کند و از من خواستند تا در این بالکن نهار بخورند. | |||
همین بالکن سبب شد تا یک خانواده گردشگر اصفهانی را به خود جذب کند و از من خواستند تا در این بالکن نهار بخورند. | |||
ما به آنها اجازه دادیم تا چند روزی در خانه ما بمانند و من مشغول به آشپزی محلی برای آنان شدم. | ما به آنها اجازه دادیم تا چند روزی در خانه ما بمانند و من مشغول به آشپزی محلی برای آنان شدم. | ||
آنها پس از دو شب ۱۰ هزار تومان برای ماندن در این مکان و ۵۰ هزار تومان برای آشپزی به من دستمزد دادند | |||
سال ها آن خانواده به همراه خانواده های دیگر می آمدند و آنها نیز به خانواده های دیگر اطلاع می دادند و این حلقه ادامه داشت تا جایی که دیگر خانه ما برای آنان جایی نداشت. برای همین من از مردم روستا خواستم تا آنها نیز خانه های خود را در اختیار این خانواده ها بگذارند و از آنان اجاره بگیرند. | آنها پس از دو شب ۱۰ هزار تومان برای ماندن در این مکان و ۵۰ هزار تومان برای آشپزی به من دستمزد دادند. | ||
پس از آن من و همسرم به این فکر افتادیم تا بالکنی بزرگتر بسازیم تا افراد بیشتری در آن جای بگیرند و اتاقکی در زیر آن ساختیم. برای پذیرایی نیز از لوازم جهیزیه خود استفاده می کردم. | با دو هفته کار در آن روستا و کشاورزی هم این مبلغ بدست نمی آمد. | ||
سال ها آن خانواده به همراه خانواده های دیگر می آمدند و آنها نیز به خانواده های دیگر اطلاع می دادند و این حلقه ادامه داشت تا جایی که دیگر خانه ما برای آنان جایی نداشت. | |||
برای همین من از مردم روستا خواستم تا آنها نیز خانه های خود را در اختیار این خانواده ها بگذارند و از آنان اجاره بگیرند. | |||
پس از آن من و همسرم به این فکر افتادیم تا بالکنی بزرگتر بسازیم تا افراد بیشتری در آن جای بگیرند و اتاقکی در زیر آن ساختیم. | |||
برای پذیرایی نیز از لوازم جهیزیه خود استفاده می کردم. | |||
در کنار پذیرایی از مهمانان نیز محصولات روستایی مانند رب آلوچه و سبزی محلی نیز می فروختم. | در کنار پذیرایی از مهمانان نیز محصولات روستایی مانند رب آلوچه و سبزی محلی نیز می فروختم. | ||
در روزهای شلوغ تا 40 نفر کارگر دارم | |||
در روزهای شلوغ تا 40 نفر کارگر دارم. |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۴۴
موقعیت جغرافیایی:
استان گیلان، شهرستا رودسر،بخش چابکسر، روستای سرولات
خاور خانم،صاحباین رستوران:
پس ازدواج، من و همسرم قصد داشتیم کار کنیم اما در روستای ما کار نبود.
همه افراد روستا به کاشتن چای و کشت پرتغال مشغول بودند که درآمد بالایی نداشت.
تصمیم گرفتیم به قزوین برویم و کار کنیم.
من در آنجا مدتی در یک مطب به کار منشی گری و تزریقات مشغول بودم. حتی در آنجا کار نظافت نیز انجام دادم.
پس از ۴ سال مجبور شدیم به سرولات برگردیم و در این مکان که در حال حاضر رستوران است خانه ای ساختیم به همراه بالکن و زندگی می کردیم.
همین بالکن سبب شد تا یک خانواده گردشگر اصفهانی را به خود جذب کند و از من خواستند تا در این بالکن نهار بخورند.
ما به آنها اجازه دادیم تا چند روزی در خانه ما بمانند و من مشغول به آشپزی محلی برای آنان شدم.
آنها پس از دو شب ۱۰ هزار تومان برای ماندن در این مکان و ۵۰ هزار تومان برای آشپزی به من دستمزد دادند. با دو هفته کار در آن روستا و کشاورزی هم این مبلغ بدست نمی آمد.
سال ها آن خانواده به همراه خانواده های دیگر می آمدند و آنها نیز به خانواده های دیگر اطلاع می دادند و این حلقه ادامه داشت تا جایی که دیگر خانه ما برای آنان جایی نداشت.
برای همین من از مردم روستا خواستم تا آنها نیز خانه های خود را در اختیار این خانواده ها بگذارند و از آنان اجاره بگیرند.
پس از آن من و همسرم به این فکر افتادیم تا بالکنی بزرگتر بسازیم تا افراد بیشتری در آن جای بگیرند و اتاقکی در زیر آن ساختیم.
برای پذیرایی نیز از لوازم جهیزیه خود استفاده می کردم.
در کنار پذیرایی از مهمانان نیز محصولات روستایی مانند رب آلوچه و سبزی محلی نیز می فروختم.
در روزهای شلوغ تا 40 نفر کارگر دارم.