تفاوت میان نسخههای «خانم مرتضوی، قبل و بعد از ۸ سالگی»
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
[[رده: آذربایجان شرقی]] | [[رده:آذربایجان شرقی]] | ||
[[رده: | [[رده:اهالی هریس]] | ||
[[رده:مربیان پرورشی]] | |||
[[رده: | [[رده:جهاد سازندگی]] | ||
[[رده: | [[رده:زنان]] | ||
[[رده: زنان | [[رده:دفاع مقدس]] | ||
[[رده:عناصر]] | |||
[[رده: دفاع مقدس]] | |||
[[رده: عناصر]] |
نسخهٔ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۲
خانم مرتضوی ۸ سال اول زندگی خود را در تهران زندگی کرد. پدرِ ارتشیِ خانواده، فرزندان خود را به سبک اروپایی بزرگ میکرد. مهمانیها، تفریحها و همهی مشاهدات دختران خانواده به سبک اروپایی بود.
وقتی پدر فوت میکند، سرپرستی ایشان و خواهر بزرگترشان به پدر بزرگِ پدری سپرده میشود. دورانِ زندگیِ بعد از ۸ سالگی، در هریس شروع میشود. خانوادهی جدید، مذهبی و تا حدی هم انقلابی هستند. «عمویم اعلامیههای امام را به خانه میآورد. ما یک شب نشستیم؛ کاربن گذاشتیم و از روی اعلامیهها نوشتیم. بعد رفتیم کوچه و یکی یکی داخل خانهها انداختیم. به خیال خودمان، داشتیم برای انقلاب فعالیت میکردیم.»
بعد از انقلاب هر دو برای همکاری با جهاد برای درو کردن گندم کشاورزان داوطلب میشوند. «یکبار به یکی از روستاهای بستانآباد رفتیم. چون بلد نبودم، داس محکم به پایم خورد! دستم آنقدر تاول زده بود و درد میکرد!»
تشکیل و همکاری با انجمن اسلامی مدرسه، درگیری با گروهکها در مدرسه، کمک به پخش اقلام غذایی بین مستضعفین از طرف دفتر آیتالله مدنی و پرستاری از مجروحینِ جنگیِ بستری در بیمارستانهای تبریز از دیگر فعالیتهای این دو خواهر بود. «دبیرستانی که بودم از سال دوم جنگ برای کمک به رزمندهها به بیمارستان سینا رفتم. به مدت دو سال شیفت شب را میرفتم؛ از هفت عصر تا صبح. همه پزشکها و پرستارها معمولا شب را میخوابیدند؛ ولی ما بیدار میماندیم» وقتی به عنوان مربی امورتربیتی وارد آموزش و پرورش شدند، سن کمی داشتند. اما جرات و جسارت جوانی باعث میشد فعالیتهای مدرسه همیشه پر رونق باشد.
منابع
مصاحبهی خانم ناهید بشیری با خانم مرتضوی (بازنشستهی آموزش و پرورش) فعالیتهای امورتربیتی دهه ۶۰. از طرف دفتر مطالعات جبههی فرهنگی آذربایجانشرقی. (خرداد ۹۴)