تفاوت میان نسخههای «دکتر و مهندس»
(صفحهای تازه حاوی « '''اسماء و علی حسینی مقدم'''فرزندان شهید مدافع حرم محمدرضا حسینی مقدم هستند که...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۶ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۲۱
اسماء و علی حسینی مقدمفرزندان شهید مدافع حرم محمدرضا حسینی مقدم هستند که از زمان شیوع ویروس کرونا در ایران به ترتیب در خط مقدم و پشتیبانی فعالیت میکنند. شهید حسینی مقدم از جانبازان هشت سال دفاع مقدس با سمت معاون اطلاعات عملیات لشکر نصر 5 بود و سرانجام در تاریخ 16 بهمن 1393 در دفاع از حرم مطهر امامین عسکریین(ع) و درگیری با تروریستهای تکفیری داعش در شهر مقدس سامرا به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اسماء حسینی مقدم دختر شهید رزیدنت قلب است و برادر24 ساله اش علی دانشجوی ارشد مهندسی بهداشت حرفهای در خط پشتیبانی و در حال تولید شیلد و پاپوش هستند. مصاحبه با این خواهر و برادر که حالا هر کدام جا پای پدر شهیدشان گذاشتهاند و حرفهای کمتر شنیده شده اسماء حسینی مقدم از حال و هوای بیمارستان امام رضا بخش هایی از این گزارش خواندنیست.
وقتی زنگ ویروس کرونا در مشهد به صدا درآمد وقتی اولین بیمار کرونا مثبت در ایران شناسایی شد، بیشتر از هر جایی وضعیت بیمارستانها فوقالعاده شد. جلسات اضطراری مدیران بیمارستان با پزشکان و کادر درمانی و بررسی داشتهها و کاستیهای اولیه خبر از یک رخداد بزرگ و غیرقابل پیشبینی میداد. آن هم برای ویروسی که نه علائمی داشت و نه معلوم بود مدلهای ویژه سرایتش به چه صورت است! یا اینکه در آن شرایط تجهیزات اولیه مثل ماسک هم کمیاب شدهبود. خانم اسماء حسینیمقدم رزیدنت بخش قلب بیمارستان امامرضا که از همان روزهای اول در بطن ماجرا بود اینگونه میگوید: « آن اوایل امکانات نداشتیم، واقعا در حد یک ماسک هم نداشتیم. آنهایی که استرس داشتند، فول استرس بودند از همان اول، آن نقطه صد را نگاه میکردند. ما میدانستیم که نحوه انتقال ویروس تماسی است و از طریق هوا انتقال پیدا میکند. اما آنهایی که مخالف بودند میگفتند از کجا معلوم که همچین اتفاقی بیفتد، نه ما باید همهمان ماسک اِن 95 داشته باشیم. مخصوصا در آن شرایط دو هفته قبل از عید که همه دچار بحران ماسک بودیم و توی بیمارستان ماسک پیدا نمیشد و ماسک را جیرهبندی کرده بودند » همزمان با احساس بحران کمبود ماسک و دستکش و دیگر تجهیزات لازم گروههای جهادی در سراسر کشور چنان سالهای دفاع مقدس پرچم یاری را در تمام نقاط ایران بلند کرده و شروع به راهاندازی کارگاههای ساخت و تولید جهیزات بهداشتی میکنند. علی حسینیمقدم،دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس تهران که به خاطر تعطیلی دانشگاه به مشهد آمدهاست گفت: « با توجه به اینکه به خاطر مسئله کرونا دانشگاه تعطیل شد و من از تحصیل برگشتم برای اطمینان از اینکه ناقل نباشم خودم را قرنطینه کردم. بعد از آن دوستان با ما تماس گرفتند که علی برای کمک میآیی؟ به اردوی جهادی تولید شیلد. خب بحث علمیاش یک بحث بود، بحث اجراییش بحثی دیگر. ویروس هم زیاد شناخته شده نبود و مشکل داشتیم هم به لحاظ اطلاعات و هم به لحاظ منابع علمی اما پذیرفتم و شروع کردیم به تولید تجهیزات بهداشتی.» خدا را شکر مسئله توزیع تجهیزات با کمک گروههای جهادی و تزریق به موقع ماسکهای مجهز برای پرسنل بیمارستان در همان هفته اول برطرف شد. اسماء حسینیمقدم در همین باب میگوید: « خدایی تمام امکانات آمد. مثلا ما ماسک اِن 95 میخواستیم اما حتی ماسک اِن 99 آمد، بعد از آن لباسهای فضایی هم آمد.» اما هنوز مسئلهای به این بزرگی برای خیلی از پرسنل هضم نشدهاست و همیشه و در همهجا عدهای هستند که در فضای غر زدن خیلی سررشته دارند و کار را از آن چیزی که هست بحرانیتر و مهارناشدنی تر جلوه میدهند ولی خب در رابطه با این موضوع گاهی حق با آنهاست! اسماء حسینیمقدم :
« وقتی میدیدیم که لباس و وسایل هست دیگر خودمان بهانه نمیتراشیم که نیاییم. ولی خب بین افراد استرس هم هست، مثل جامعه که افراد با هم متفاوتند و همیشه یکسری مخالف هستند، یکسری موافق. محیط بیمارستان هم همینجوری هست. شما از دور و در تلویزیون میبینید که عده زیادی میگویند ما کرونا را شکست میدهیم، درست هم هست و عده زیادی در این فضا هستند ولی عده زیادی هم هستند که در فضای غرزدن خیلی سررشته دارند، مخصوصا اینهایی که صبح تا شب بلاخره درگیر هستند خب یک جوری خودشان احساس ناقل بودن میکنند، حالا اگر علایمی هم بروز ندهند. البته هر دفعه هم یکسری اطلاعات و اخبار جدید میآید، مثلا در ابتدا مقالات میگفتند نحوی انتقال فلانجور است، اما جدیدا میگویند نه، مثلا موقع انجام کارِ تهاجمی مثل ساکشن مریض (بیرون آوردن مایعهای مخاطی توسط لوله مکنده)، چون ویروس ریزتر میشود با قطرات از عمق ریه بیرون میآید و امکان انتقال آن توسط هوا زیادتر است. برای همین یک مقداری این استرس وجود دارد و شناخت ما به تدریج دارد تکامل پیدا میکند. بعد هم بالاخره فشار کاری و فشار استرس روانی اینها همه جزء این بهداشت حرفهای حساب میشود دیگر، چون علی ما مهندس بهداشت حرفهای است همیشه از همین مقوله حرف میزند.»
علی حسینیمقدم:
«یک زمانی هست که آدم میداند که کجا میخواهد برود و برنامهریزی میکند که چه کاری میخواهد انجام بدهد اما این اردوی جهادی که در بحث کرونا به وجود آمد با اردوی جهادی همهی جاها متفاوت است اگر همه جا اردوی جهادی ملاکش این است که تعداد بیشتری نیرو جذب کند تا افراد بیشتری را توی خط بیاورد این اردوی جهادی فرق میکند اینجا باید تا میتوانند افراد تعدادشان کم باشد و حتما باید ضرورت حضورشان احساس بشود چون این شیلدهایی که دارد اینجا تولید میشود میرود دست پرسنل بهداشتی و درمانی و اگر در طی تولیدش یکی از افراد آلوده باشند آن کسی که توی خط مقدم است دیگر پشتیبانی نمیشود.»
ویروس کرونا دیگر به تمام شهرهای ایران منتقل شده و روز به روز بر تعداد بیماران کرونایی اضافه میشود پرسنل که ابتدا حتی با یکدیگر هم به مشکل بر میخوردند الان دارند با مشکلات مهمتر و جدیدتری دست و پنجه نرم میکنند. اسماء حسینیمقدم در این باره می گوید::«مریضهایی که توی بخش کرونا هستند دچار مشکل قلبی شدهاند، مثلا یک آسیبی پیدا کرده باشند ما باید برویم آنها را ببینیم. فقط یک چیزی هست که باید مدیریت کنیم، چون لباس فضایی کم است و هر بار که ما این لباسها را دربیاوریم و بپوشیم احتمال آلوده شدن ما زیاد هست، برای همین، سعی میکنیم کلا آن لباس را اگر بشود فقط یکبار بپوشیم، برویم تمام کارها را توی آن بخش انجام بدهیم، در قسمت اورژانس هم بیشتر مریضهای کرونایی هستند، مریضهای کرونایی را شیفتبندی کردهاند و مثل اوایل عید نیست که فقط بچههای داخلی و بچههای عفونی میرفتند بیماران را میدیدند و حتی دو تا از اساتید طب اورژانس ما کرونا گرفتند.یعنی اگر مریض بدحال بشود باید به برویم، یا اگر مریضی را بخواهند از اورژانس بفرستند به بخش هم باز ویزیت داخل بخش دارد که باید برویم انجام بدهیم. برای اینکه هی این لباس را درنیاوریم و بپوشیم وظایف را تقسیمبندی کردیم شش تا طبقه دارد دیگر، مثلا طبقه بالایش رزیدنتهای عفونی است، طبقه وسطش مثلا با رزیدنتهای داخلی است، یک طبقه پایینترش با رزیدنتهای قلب است که اگر مریضی یک وقتی بدحال شد زنگ بزنند به ما، ما باز دو مرتبه باید لباس بپوشیم برویم آنجا مریضهای بدحال را استیبل کنیم و پایدار کنیم وضعیتشان یک مقدار این کارش دست خودمان است.» همزمان علی و دوستانش هم به یک شیوه مدیریتی قابل قبول رسیدهاند و شروع میکنند تا مدرسهای را که در آن مستقر هستند به یک گارگاه تمام عیار ضد کرونایی تبدیل کنند و سختگیریهای جدیدی را برای داوطلبان لحاظ کنند::« الان ما سه تا کلاس پانزده نفره آقا و تقریباً سه تا کلاس پانزده نفره خانم داریم. تمرکز ما روی تولید شیلد و پاپوش است. ورود بچهها را کنترل کردیم به این صورت که روی زمین به فاصله یک متر کاغذهای رنگی چسباندیم که افراد با فاصله یک متر به یک متر از هم بایستند و یکی یکی بیایند و وارد محدوده استریل بشوند خب قبلش این طوری نبود یعنی بچهها میآمدند تجمع میکردند دو، سه نفری با هم میآمدند میخواستند وارد شوند خب این پیشنهاد از طرف بچههای دانشگاه شهید منتظری دادند بچهها توی صف میایستند اول گوشیشان را وکیوم میکنند و بعد لباسشان حالا کاپشنشان و روپوششان را میگذارند داخل پلاستیک بعد کفشهایشان را در میآورند و دستهایشان را ضدعفونی میکنند دستکش و ماسک میپوشند و میروند داخل کلاسها.
برای مکان غذاخوردن هم پیشنهاد دادم و میزهای کتابخانهها را به راهرو منتقل کردند و راهرو را با فاصله چیدند و آنجا شد محل غذاخوری بچهها که سر هر میز حداکثر سه نفر مینشینند با فاصله یک متر. مسئله سرویسهای بهداشتی هم این طوری شد ما آمدیم آنجا موکت پهن کردیم و دمپایی گذاشتیم و برای سرویس بهداشتی هم دمپایی تعریف شد آن کسانی که میخواستند بروند سرویس بهداشتی دمپایی را عوض میکردند از دمپایی مخصوص سرویس بهداشتی استفاده میکردند این اتفاق که افتاد. دیگر حالا مزیتش این بود که دیگر کفش وارد منطقه استریل نمیشد. ما الان این چیزی هم که داریم اجرا میکنیم صددرصد استاندارد نیست ولی آن چیزی که ما سعی میکنیم آن که ما خودمان را به استاندارد نزدیک بکنیم»
با تمام تلاشها و فداکارایها اما متاسفانه عدهای هستند که جان خود را از دست میدهند و این واقعیت تلخ جزو جدانشدنی و آن روی ماجراست. خانم حسینی مقدم در این باره می گوید:«کلا در بخش کرونا، همراهان مریض هم حتی حق ندارند بیایند، این خب خیلی سخت است، سختیاش همین است دیگر، شما فکر کنید مثلا یکی از افراد خانوادهتان دچار مشکل شده و رفته توی آن بخش، چهار پنج روز هم توی آن بخش بوده و با کلی دعا و التماس و امید، منتظر بهبودیاش است اما بعد چهار پنج روز از بیمارستان زنگ میزنند که بیایید حالا جسد را در فلان روز و فلان جا تحویل بگیرید، خیلی سخت است دیگر و سختتر اینکه میبینیم که یک مریضی در اوج جوانی دچار این مشکل میشود و بعد یک دفعه بدحال میشود و... خیلی دردآور است. بعد این همه مثلا ما تلاش میکنیم، میرویم، میآییم، آخر هم میبینیم که هیچ کاری هم نشد و خستگیاش میماند به تن آدم و بعد مدام فکر خانوادهاش هستیم که چکار دارند میکنند، فضای خیلی خوبی نیست و اصلا این طور نیست که میگویند برای ما پزشکان این چیزها عادی شدهاست.» بعد از 24 ساعت شیفت و تحمل لباسهای فضایی که دست کم پنج ساعت پشت سر هم بر تن این عزیزان است و گاهی از شدت گرما به تنگ میآیند واقعا شنیدن خبر فوت هموطنان چیزی جز خستگی بر تن پرسنل نمیگذارد و با همه این شرایط با حفظ روحیه به منزل برمیگردند.«وقتی از بیمارستان به خانه میروم کلا میروم تمام لباسهایم را میشویم، دست و صورتم را شسته، ماسک میزنم، بعد هم دیگر بیشترین فاصله را رعایت میکنم مثلا از دو متری میگویم مادر سلام. بعد دیگر یک کمی فاصلهها را بیشتر میکردیم، یا به خواهرزادهام میگفتیم شما برو دیگر اصلا کلاً پیدایت نشود این دور و بر، تا یک مدتی که ما الان کلا قرنطینه هستیم. الان علی هم که میرود بیرون و برمیگردد دیگر، دقیقا با او با بدرفتاری تمام رفتار میکنیم، یا به عنوان عامل انتقال، کلی کتکش میزنیم میاندازیمش توی حمام، میشوریم، میسابیم بعد میآید بیرون. دیگر این طور. او البته خودش مهندس بهداشت است کلی به ما گیر میدهد. الان مثلا بعضی از پرستارهای ما بچه کوچک دارند بچههایشان را دادند دست کسی نگهداری میکنند دیگر. یعنی اصلا به بچههایشان نزدیک هم نمیشوند.» مهندس علی حسینی مقدم در مورد تاثیر کارهای داوطلبانه در حل بحران می گوید:«به لحاظ شرایط مالی و اقتصادی ما اگر بیاییم تمام مباحث معنوی را همهاش کنار بگذاریم و یک دیدگاه کاملاً مادیگرایی غربی بخواهیم داشته باشیم به این مسئله این است که حضور نیروهای داوطلب و نیروهای جهادی یک کمک اساسی کرد به اقتصاد کشور برای مدیریت بحران و این حداقلیترین کاری بود که انجام شد. من تئوریام تئوری کوه یخ است یعنی من میگویم که شما اگر که نیروهای بهداشتی و درمانی کشور را، صددرصدی که نیروهای بهداشتی و درمانی دخیلش هستند و دارید به آن نگاه میکنید یک طرف بگذارید آن چیزی است که روی آب هستند، آن چیزی که زیر آب و چند برابر هم است و چندین برابر این صددرصد دارد کار میکند و زیربنایش است همین بحث حضور نیروهای جهادی است.»
به این خواهر و برادر فداکار خدا قوت گفته و برای این خانواده شهید آرزوی موفقیت و سلامتی داریم.
مصاحبه: خانم پادام
تنظیم و تدوین: خانم اسماء میرشکاریفرد
منبع
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی